کد خبر: 22509
منتشر شده در چهارشنبه, 05 مهر 1396 10:29
نامگذاری شبها و روزهای دهه نخست ماه محرم الحرام به نام شهدای حماسه کربلا و اشعار شاعران و مادحان اهل بیت (ع) بر این اساس، از دیرباز در شعر شاعران آئینی نمود داشته و دارد. خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: نوحه خوانی ششمین روز و شب از ماه محرم الحرام، به نام نوجوان و نوباوه حضرت امام حسن مجتبی (ع)، یعنی...
نامگذاری شبها و روزهای دهه نخست ماه محرم الحرام به نام شهدای حماسه کربلا و اشعار شاعران و مادحان اهل بیت (ع) بر این اساس، از دیرباز در شعر شاعران آئینی نمود داشته و دارد.
خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ: نوحه خوانی ششمین روز و شب از ماه محرم الحرام، به نام نوجوان و نوباوه حضرت امام حسن مجتبی (ع)، یعنی حضرت قاسم بن الحسن (ع) مزیّن شده است؛ امامزاده ای که شهادت را "أحلی مِن العسل" می دانست و عاقبت نیز در راه اسلام و در روز عاشورا به شهادت رسید.
اینگونه است که مداحان خاندان عصمت و طهارت (ع) در این شب و روز، با خواندن اشعار شاعران آئینی، شأن و مقام آن حضرت را به عنوان الگویی جاودانی برای همه نوجوانان پاس می دارند؛ اشعاری که بخشی از آنها نوحه سرایی شاعرانه و سوزناک حضرت امام حسین (ع) را بر بالین برادرزاده عزیز خود به تصویر می کشد:
ای حسن زاده، حسن در حسن ات می بینمروح توحید میان سخنت می بینم
روی لبهای تو با نیزه نوشتند حسنخط کوفی به عقیق یمن ات می بینم
گفته بودم که بپوشان سر گیسویت راکه به هم ریخته زلف شکنت می بینم
پدری کرده ام و بوسه ز تو حق من استاثر نعل به روی دهنت می بینم
پسرم! یوسف نجمه چه سرت آوردند؟پنجه ی گرگ بر این پیرهنت می بینم
ماندم از اسب چگونه به زمین افتادیجای نیزه ز دو سو بر بدنت می بینم
قدری آرام بگیری؛ بغلت می گیرماین چه وضعی ست که بر حال تنت می بینم
هر چه بالا بکشم سینه ی تو بر سینهباز بر خاک بیابان بدنت می بینم
موسی علیمرادی یکی از همین شاعران و ادیبان است که در بخشی از شعر خود چنین می سراید:
نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده
پر و بال نفسم را پر و بالت چیده
هر تنی مثل تو پرپر بشود؛ می پاشد
بدنت از عسل اینگونه به هم چسبیده
چقدر خار به زخم بدنت می بینم
چقدر پیکر تو روی زمین چرخیده
چقدر موی تو در دور و برت ریخته است
پیچش زلف تو در دست چه کس پیچیده
نیست تیغی که لبی از تن تو تر نکند
بس که از پیکر تو چشمه ی خون جوشیده
چقدر خاک نشسته به تنت، اما نه
تن تو مثل غباری به زمین خوابیده
هر کجا می نگرم زخم هلالی داری
رختی از نقش سم اسب تنت پوشیده
صفحه صفحه شده ای و به خودم می گویم
این کتابی ست که شیرازه ی آن پاشیده
شعر دیگر این مصیبت جانکاه را، قاسم صرافان و از زبان خود حضرت قاسم خطاب به حضرت اباعبدالله (ع) تقدیم کرده است:
شور و شوقم را ببین؛ یاور نمیخواهی عمو؟
اکبری یک ذرّه کوچکتر نمی خواهی عمو؟
تاب دوریِ مرا اینجا دل پاک ات نداشت
قاسمت را پیش خود آن ور نمی خواهی عمو؟
چهره ی زهرائی ام زیباست امّا یک رجز
روز آخر با دم حیدر نمی خواهی عمو؟
شال، بر دوش و گریبان، باز و صورت، قرص ماه
در میان کربلا محشر نمی خواهی عمو؟
وقت رفتن تو مگر با یاد زهرا، مادرت
بر فراز نیزه هجده سر نمی خواهی عمو؟
پیکرم شاید که پای اسبها را خسته کرد
یک فدایی این دم آخر نمی خواهی عمو؟
یادگاری از حسن بودم گلی از باغ عشق
از برادر هدیه ای پرپر نمی خواهی عمو؟
اکنون به شعری فارسی – عربی از یوسف رحیمی می رسیم که عبارت "لا اُفارِقُ عمّی" ( از عمویم جدا نمی شوم) در آن تکرار شده است: می روم بی قرار و بی پروا می روم لا اُفارِقُ عَمّیمی روم که دلم شده دریامی روم لا اُفارِقُ عَمّیمی روم عاقبت بخیر شَوَمهمدم قاسم و زهیر شومواپسین لحظه های عاشورامی روم لا اُفارِقُ عَمّیهر دلی در خروش می آیدغیرت من به جوش می آیدقد و بالام کوچک است امامی روم لا اُفارِقُ عَمّیبعد عباس و قاسم و اکبرآه دیگر پس از علی اصغربی فروغ است پیش من دنیامی روم لا اُفارِقُ عَمّی صبر کردن دگر حرام شدهآه حجّت به من تمام شدهبشنوید این صدای قلبم رامی روم لا اُفارِقُ عَمّیهر طرف تیر و نیزه و دشنههمه لشکر به خون او تشنهمانده تنها عموی من تنهامی روم لا اُفارِقُ عَمّیمنم و بغض ناگزیری کهمنم و لحظه ی خطیری کهچشم دارد به دست من، بابامی روم لا اُفارِقُ عَمّیمی دهم من تمام هستم راسپرش می کنم دو دستم رادر رگم خون مادرم زهرامی روم لا اُفارِقُ عَمّیبین طوفان نیزه و خنجرمی روم تا شَوَم چنان اکبراِربًا اربا ، مُقَطَّعُ الأعضاءمی روم لا اُفارِقُ عَمّی
و اما یکی دیگر از شعرها درباره این موضوع، از آنِ سید حمیدرضا برقعی است که شب شهادت حضرت قاسم ابن الحسن (ع) را، شب شکستن غزل و همچنین شب شکستن نرخ عسل ( با برداشتی شاعرانه از عبارت "احلی مِنَ العسل") می بیند و می سراید:
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکستمست مدام شیشه می در بغل شکستیک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکستفرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست
پروانه ی رها شده از پیرهن شده ستاو بی قرار لحظه ی فردا شدن شده ست
بر لب گلایه داشت که افتادم از نفسبی تاب و بی قرار، سراسیمه چون جرسسهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟بگذار تا رها شوم از بند این قفس
جز دستخط یار به دستم بهانه نیستخطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست
گویی سپرده اند به یعقوب، جامه راپُر کرد از آن معطر یکریز، شامه رامی خواند از نگاه تَرَش آن چکامه راهفت آسمان قریب به مضمون نامه را
این چند سطر را ننوشتم، گریستمباشد برای آن لحظاتی که نیستم
و اکنون ادامه این شعر زیبا از زبان حضرت امام حسن مجتبی (ع):
آورده است نامه برایت، کبوترماینک کبوترم به فدایت، برادرمدلواپسم برای تو ای نیم دیگرمجز پاره های دل چه دلیلی بیاورم
این شاعر جوان آئینی در ادامه این شعر، اذن خواستن حضرت قاسم (ع) از امام اباعبدالله الحسین (ع) و به یاد برادر افتادن آن امام همام را چنین به تصویر کشیده است:
آهنگ واژه ها دل از او برد ناگهانبرگشت چند صفحه به ماقبل داستان
یادش به خیر، دست کریمانه ای که داشتسر می گذاشتیم به آن شانه ای که داشتیک شهر بود در صف پیمانه ای که داشتهمواره باز بود درِ خانه ای که داشت
هرچند خانه بود برایش صف مصافجز او کدام امام زره بسته در طواف
اینک دلم به یاد برادر گرفته استشاعر از او بخوان که دلم پر گرفته استآن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته استشعری که چشم حضرت مادر گرفته است
از تاب رفت و تشت طلب کرد و ناله کرد
وان تشت را ز خون جگر، باغ لاله کرد
ادامه این شعر، درباره اذن دادن امام حسین (ع) به حضرت قاسم بن الحسن (ع) و شهادت آن جناب است، ابیاتی که با مصرعی زیبا به پایان می رسد:
اینک برو که در دل تنگت قرار نیستخورشید هم چنان که تویی آشکار نیستراهی برای لشکر شب جز فرار نیستپس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟
مبهوت گامهاش، مقدس ترین ذواتمی رفت و رفتنش مُتشابه به مُحکمات
بغض عمو درون گلو بی صدا شکستباران سنگ بود و سبو بی صدا شکستاو سنگ خورد سنگ، عمو بی صدا شکستدر ازدحام هلهله، او بی صدا شکست
این شعر ادامه داشت اگر گریه می گذاشت
از شاعرانی که نه یک شعر، بلکه چندین شعر درباره حضرت قاسم (ع) دارد؛ می توان از عباس احمدی نام بُرد.
او در یکی از این اشعار، در چهار بیت مختصر و از زبان حضرت قاسم (ع)، رزم میدان کربلا را چنین تشریح می کند:
تا لاله گون شود کفنم بیشتر زدند
از قَصد، روی زخم تنم بیشتر زدند
قبل از شروع ذکر رَجَز، مشکلی نبود
گفتم که بچه ی حَسَنَم، بیشتر زدند
این ضربه ها تلافی بدر و حنین بود
گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند
می خواستند از نظر عُمق زخمها
پهلو به فاطمه بزنم، بیشتر زدند
اینک از دیگر شعر دیگر او هم به سه بیت پایانی آن بسنده می کنیم:
آقا نمی خواهم که وقتت را بگیرم
می دانم امشب با عمویت وعده داری
می دانم امشب آمدی با یاد قاسم
بر زخم جان مجتبی مرهم گذاری
قاسم که خود شیواترین نوع غزل بود
حالا شده چون جمله های اختصاری
پایان بخش این روضه منظوم، شعری از سید محمدجواد شرافت، خواهد بود؛ شعری که از زبان حضرت سیدالشهداء (ع) سروده شده و حضرت قاسم (ع) را، "غزلی، که به قصیده تبدیل شده است" می بیند:
در سرخی غروب نشسته سپیده اتجان بر لبم ز عمر به پایان رسیده ات
آخر دل عموی تو را پاره پاره کردآوای ناله های بریده بریده ات
در بین این غبار به سوی تو آمدماز روی ردّ خونِ به صحرا چکیده ات
پا میکِشی به خاک؛ تن ات درد میکندآتش گرفته جان من ِداغ دیده ات
خون گریه می کنند چرا نعل اسبها؟سخت است روضه ی تنِ در خون تپیده ات
بر بیت بیت پیکر تو خیره مانده امآه ای غزل! چگونه ببینم قصیده ات؟
باید که می شکفت گل زخم بر تن اتاز بس خدا شبیه حسن آفریده ات
'); d.write('
نوشتن دیدگاه