کد خبر: 29516
منتشر شده در چهارشنبه, 06 دی 1396 10:14
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، هنر متعالی همواره در طول تاریخ رسانهای برای انتقال مفاهیم و اندیشههای ناب معرفتی است و در میان تمام هنرها، شعر در جامعه ایرانی همواره بزگترین رسالت را در این زمینه بر دوش داشته است. گواه آن هم میتواند ابیاتی باشد که واقعهای را در دل تاریخ زنده...
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، هنر متعالی همواره در طول تاریخ رسانهای برای انتقال مفاهیم و اندیشههای ناب معرفتی است و در میان تمام هنرها، شعر در جامعه ایرانی همواره بزگترین رسالت را در این زمینه بر دوش داشته است. گواه آن هم میتواند ابیاتی باشد که واقعهای را در دل تاریخ زنده نگاه میدارند و با ترسیم حقیقت، جبهه حق و باطل را مشخص میکنند. شاعرانی که اینگونه شعر را باور کردهاند، همواره میکوشند از قریحه خود در حساسترین مواقع به بهترین نحو بهره ببرند و آثاری خلق کنند که بجا و تأثیرگذار باشد.
شعر آئینی که نمونهای از هنر متعالی است، پس از انقلاب اسلامی با ورود به موضوعات جدید توانست هم از حیث کمی و هم از منظر کیفی رشد قابل توجهی داشته باشد. از جمله موضوعات جدیدی که در این حوزه میتوان به آن اشاره کرد، پرداختن به سیره و زندگی امام حسن عسکری(ع) است که پیش از این، سابقه چندانی نداشته است. در ادامه به مناسبت میلاد مبارک این امام همام، تعدادی از سرودههای تقدیم شده به آستان حضرتش منتشر میشود:
سیدرضا مؤید
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود
اى میر عسکرى لقب، اى فاطمى نسب
آن را که نیست مهر تو از زندگى چه سود؟
علمت محیط، بر همه ذرات کائنات
فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود
تاریخ تابناک حیاتت، گر اندک است
بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود
عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو
زنگار کفر از دل نصرانیان زدود
این افتخار گشته نصیبت که از شرف
در خانه تو مصلح کل دیده برگشود
اى قبله مراد که در برکة السّباع
شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود
قربان دیدهاى که به بزم تو فاش دید
جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود
قرآن ناطقى تو و قرآن پاک را
الحق مفسّرى، ز تو شایستهتر نبود
دشمن بدین کلام ستاید تو را که نیست
در روزگار، چون تو به فضل و کمال و جود
شادى به نزد مردم غمدیده نارواست
جانها فداى لعل لبت کاین سخن سرود
مدح شما، ز عهده مردم برون بود
اى خاندان پاک، که یزدانتان ستود
از نعمت ولاى شما خاندان وحى
منّت نهاد بر همگان، خالق ودود
اى پور هادى، اى حسن العسکرى ز لطف
بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درود
***
محمود ژولیده
از ازل آب و گلم گفت: که من کوثریام
فاطمی دین و حسینی، حسنی، حیدریام
همه ی دلخوشی ام ای گل زهرا(س) این است
که خوش اقبال از این مرحمت داوریام
سر در قصر بهشتی دلم بنوشتند
که مسلمان مرام حسن عسکریام
چه کسی مثل من دل شده دلبر دارد؟
چه کسی مثل تو ای دوست کند دلبریام؟
من که مجنونم و آشفته – تورا می خوانم
سربازار غمت-یوسف من – مشتریام
به همه نسل بنی فاطمه سوگند که من
تا صف حشر بگویم که علی اکبریام
آری آری بخدا کف زدن اینجاست حلال
که حسن داده مرا وعده دیدار و وصال
آسمان مهر وتولای تو داردآقا
عرش درسینه تمنای تو دارد آقا
حور و قلمان بهشت اند گدای نفست
باغ رضوان سر سودای تو دارد آقا
از شعاع افق چشم تو بالاتر چیست؟
ماه سودای قدم های تو دارد آقا
هل اتی آید و آقایی تو میخواند
جبرئیل آیت غرای تو دارد آقا
عرصه محشر و آغاز شفاعت از توست
عالمی حسرت فردای تو دارد آقا
گوشه صحن وسرایت، حرم آل عباست
خاک سرداب گل پای تو دارد آقا
زیر پایت نظر افکن که تماشا دارد
دل آواره به خاک قدمت جا دارد
وای اگر جلوه کنی ! – جلوه نکرده این است
هرچه خون است به پای علمت می ریزد
بی تو خورشید خریدار ندارد یعنی،
هرچه نور است ز عرش حرمت می ریزد
عمر نوح ای همه روح، تو را لازم نیست
کشتی نوح از این عمر کمت می ریزد
از دل خسته خداوند نگیرد غم تو
که سرور از دل دریای غمت می ریزد
دست خالی نرود هیچکس از درگه تو
از تهیدستی سائل درمت می ریزد
تو ابالمهدی (عج) زهرایی(س) ودوم حسنی (ع)
مجتبای دگر فاطمه(س)، آقای منی
تاکه من چون حسن عسکری(ع)آقا دارم
ز عیار گل دلبر دل زیبا دارم
زندگی زیر لوایش چه صفایی دارد!
روزگار خوشی از این قد و بالا دارم
با محبتتر از این جمله ندارم در دل
که به بالای سرم مثل تو بابا دارم
به وجود تو امام حسن عسکری(ع) است
که به کنعان دلم یوسف زهرا (س) دارم
ای بنازم به مقامت که امانت داری
من اماننامه ز امضای تولا دارم
حاجت روی جگر گوشه تو ما را کشت
ای بسا دست توسل به تو مولا دارم
مادرت منتظر آمدن مهدی (عج) توست
صبح میلاد تو هنگامه هم عهدی توست
سامرا خاک گل ماست خدا میداند
خاک من از گل مولاست خدا میداند
نظر از سامره بردار دلم را بنگر
حرم عسکری اینجاست خدا میداند
نه من از کوی تو دورم به همین منزل چند
بعد منزل نه به اینهاست خدا میداند
حج تویی کعبه تویی در دل من خانه توست
طوف کوی تو مهیاست خدا میداند
حرم و گنبد و گلدسته تو در عرش است
عرش زوار دل ماست خدا میداند
طلب و دعوت و همت همگی نزد شماست
ورنه دل قافله پیماست خدا می داند
بین مانیست کمی فاصله یابن الهادی (ع)
جز من و گرد همین قافله یابن الهادی (ع)
****
علیاکبر لطیفیان
آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند
خاک شما شدند و هوادارتان شدند
زیباترین اهالی دنیای عشق هم
یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند
لطف شماست اینکه تمامی انبیا
بالاتفاق سائل دربارتان شدند
آنها که پای منت چشم کریمتان
بی سر شدند تازه بدهکارتان شدند
این بالهایی که زیر بت عشق سوختند
خاک تبرک در و دیوارتان شدند
نفرین به آنکه مهر تو را سرسری گرفت
یا آنکه حاجت از حرم دیگری گرفت
ای جلوه خدایی بیانتها حسن
خورشید روشن سحر سامرا حسن
امشب عروج زخمی بال مرا ببر
تا سامرا، مدینه، نجف، کربلا؛ حسن
در بین خانواده زهرای مرضیه
باید شوند تمام علی زادهها؛ حسن
سوگند میخوریم خدا لشکری نداشت
روی زمین اگر حسن عسکری نداشت
آنکه مرا فقیر حرم میکند تویی
یک التماس پشت درم میکند تویی
آنکه در این زمانه بی اعتبارها
با یک سلام معتبرم میکند تویی
آنکه برای پر زدن سامراییام
هرشب دعا برای پرم میکند تویی
آنکه مرا برای خودش خانه خودش
با یک نگاه، در به درم میکند تویی
آنکه تو را همیشه صدا میکند منم
آنکه مرا همیشه کرم میکند تویی
شکرخدا گدای امام حسن شدم
خاکی ترین کبوتر باغ حسن شدم
تو کیستی که سائل تو جبرئیل شد
دسته فرشته پای ضریحت دخیل شد
تو کیستی که جدّ نجیب پیمبرت
مهر تو را به سینه گرفت و خلیل شد
تو کسیتی که حضرت موسی عصا به دست
ذکر تو را گرفت اگر مرد نیل شد
اصلی که پا گرفت بدون تو فرع فرع
فرعی که پا گرفت کنارت اصیل شد
تنها خدا به خانه تو آفتاب داد
بعداً تمام زندگیات نذر ایل شد
امشب دعا کنید ظهوری کند مرا
تا اینکه میهمان حضوری کند مرا
امشب دعا کنید بیاید نگار ما
آیات روشنایی شبهای تار ما
امشب دعا کنید بیاید در این خزان
فصل گلاب فاطمه فصل بهار ما
امشب دعا کنید بیاید گُل خدا
تا اینکه این بهار بیاید به کار ما
امشب دعا کنید بیاید ز راه دور
مرکب سوار آل علی تک سوار ما
آنکه اگر نبود دلم فاطمی نبود
حتی نبود سجده سجاده یار ما
زهرا هنوز دست به پهلو کند دعا
زهرا کند دعا که بیایی کنار ما
***
یوسف رحیمی
ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را
سپس غبار حریمت نوشت قلبم را
به نور معرفت و رحمت و ولایت تو
بنا نهاد چنین خشت خشت قلبم را
مرا اسیر تماشای چشمهایت کرد
سپس نهاد میان بهشت قلبم را
بدون لطف تو از دست میدهم بیشک
میان بازی این سرنوشت قلبم را
هزار شکر که عمری است در هوای توام
اسیر رحمت و فضل تو، مبتلای توام
چقدر صبح نگاه تو دلبری کرده
دل رمیدهٔ ما را کبوتری کرده
من چو ذره کجا و زیارت خورشید
نگاه روشن تو ذرهپروری کرده
بهشتِ چشم رئوفت چه رونقی دارد
که با بهشت خدا هم برابری کرده
چقدر تازه مسلمان کنار خود داری
مسیحِ چشم تو کار پیمبری کرده
شکوه ناب ولایت تویی که دلها را
تجلیات نگاه تو حیدری کرده
همیشه معجزههای تو منجلی بوده
همیشه ذکر کثیرت علی علی بوده
خدا نهاده در این چشمها صلابت را
شکوه و هیبت و آقایی و سیادت را
مسیح آل محمّد! بزرگ نصرانی،
چه خوب دیده کرامات چشمهایت را
چه کودکانه به عزم مصاف میآیند
نگاه نافذ تو رام کرده خلقت را
ز دشمنان خودت هم دریغ ننمودی
زلال معرفت و زمزم هدایت را
خدا به مرحمت گوشه چشم تو آقا!
گشوده بر همهٔ خلق باب رحمت را
تمام سعی تو این بود که بیاموزی
به شیعه سرّ بقا، معنی ولایت را
چقدر گفتی از آن آفتاب پنهان و
حکایت ولی و انتظار و غیبت را
خوشا کسی که دمی غایب از حضورش نیست
حجاب خود نشده، بینصیبِ نورش نیست
شده است مرقد تو اعتبار سامرّا
شکوه گنبد زردت وقار سامرّا
اگر چه کعبه نیامد به دستبوسی تو
تمام ارض و سما در مدار سامرّا
برای آنکه دل از دست داده، جایی هست؟
در آستان تو، گوشهکنار سامرّا؟
اگر چه لایق وصل تو نیستم اما
ز دست رفته دلم در جوار سامرّا
به عشق دیدن سرداب میتپد هردم
دلِ شکسته، دلِ بیقرار سامرّا
غروب جمعه نگاهم به راه موعودی است
کنار جادهٔ چشم انتظار سامرّا
طلوع میکند آخر سلالهٔ خورشید
ز راه میرسد آخر بهار سامرّا
کبوتر دل من را تو جمکرانی کن
مرا به لطف خودت صاحبالزّمانی کن
انتهای پیام/
نوشتن دیدگاه