پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: متن پیش رو در ماهنامه فیلم منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست   روایت خودویرانگری سید رضا صائمی| شعله‌ور را به‌نوعی می‌توان تداوم فرمی و زبان سینمایی نعمت‌الله در آرایش غلیظ دانست که البته در این‌جا منسجم و هویتمندتر شده است و نمادپردازی‌های فانتزی آن را ندارد. در واقع فیلم یک قصه‌ی شخصیت‌محور است که روی شخصیت اصلی با بازی قابل توجه امین حیایی متمرکز شده است و اضمحلال درونی او را در یک فرافکنی بیرونی به تصویر می‌کشد. از این رو فیلم را می‌توان هم واجد سویه‌های روان‌شناختی دانست که در فردیت مضمحل شخصیت قصه بازنمایی می‌شود و هم واجد سویه‌های اجتماعی که بستر و دلایل اجتماعی فروپاشی یک انسان را به تصویر می‌کشد. شعله‌ور را می‌توان بر مبنای نظریه‌ی «ناکامی-پرخاشگری» در روان‌شناسی تبیین کرد که بر مبنای آن شکست‌های پی‌درپی در نهایت منجر به یک خشم نهادینه می‌شود که خود را یا در انتقام‌گیری و بروز انفجاری سرخوردگی‌ها نشان می‌دهد یا در افسردگی که یک خشم درونی است: خشونت علیه خویش. وقتی زمینه‌های خودشکوفایی فراهم نیست یا توانمندی لازم برای تحقق فردیت در خود فرد وجود ندارد، زمینه‌های خودویرانگی فراهم می‌شود؛ تخریبی که حتی ممکن است خودآگاهی نسبت به آن وجود نداشته باشد. شعله‌ور روایت این خودویرانگری است که هم فیلم‌ساز و هم قهرمانش که البته در این‌جا کسوت ضدقهرمان به تن دارد، صادقانه با آن مواجه می‌شوند و از بیان آن ابایی ندارند. چه‌بسا بتوان فیلم را نوعی زیبایی‌شناسی پلشتی دانست که این نگاه نه‌فقط در پردازش شخصیت اصلی قصه که در قاب‌بندی دوربین از جغرافیای قصه نیز تجلی می‌کند. تک‌گویی‌های شخصی و درونی امین حیایی، مونولوگ را با دیالوگ‌های برساخته از همین جنس در هم ترکیب کرده است و این شیوه از گفتار با گفتمان قصه مماس می‌شود و در نهایت به رمزگشایی از شخصیت پیچیده اما در عین حال ساده‌ی شخصیت اصلی کمک می‌کند. با تماشای شعله‌ور می‌توان با شخصیت سایه‌ای و سایه‌های شخصیتی خویش مواجهه‌ی بی‌تعارف پیدا کرد و به جای توجیه‌های اخلاقی به تفسیرهای روان‌شناختی از آن دست یافت. شعله‌ور یک قصه‌ی فرااخلاقی است که خیلی عریان و بدون قیدهای اخلاقی با خباثت آدم مواجه می‌شود و آن را در اضمحلال و استحاله روانی شخصیت اصلی قصه‌اش روایت می‌کند. حسادت شعله‌ور ارسیا تقوا|چه‌طور می‌شود قصه‌ی آدمی بی‌چاره، بی‌هویت و بی‌ثبات را جوری حکایت کرد که تماشاگر حوصله‌ی همراهی و چسبیدن به این موجود نچسب را داشته باشد. فرید (امین حیایی) آدمی است بی‌مرام و یلخی که از یک ساعت بعد خودش خبر ندارد. او برای خودش هم غیرقابل تحمل است و مدام از هر چیز جدی در زندگی‌اش فرار می‌کند؛ و ذره‌ای قدرت مبارزه در وجود بی‌وجودش نیست. فرید بلندپروازانه دنبال هر فکر آنی‌ای می‌رود. او اعتیاد داشته ولی حالا هم حس مسئولیتی در قبال زندگی پسرش ندارد. با این همه صفت ناپسند، ببینید چه می‌شود وقتی دلبستگی پسر نوجوانش را به غواص فداکاری می‌بیند که برای نجات دیگران به آب‌وآتش می‌زند؛ طبیعی است او که نمی‌تواند هم‌قد قهرمان‌ باشد، حسادتش شعله‌ور می‌شود و برای ضایع کردن غواص جلوی چشم پسرش به هر خفتی تن می‌دهد. سیر قهقرایی نکبت‌بار این شخصیت را می‌بینیم و مشتاقانه او را دنبال می‌کنیم. شاید یکی از دلایل شوق ما برای پیگیری قصه‌ی او، فیلم‌نامه‌ای درهم‌تنیده، دقیق و ریزبافت باشد. نعمت‌الله و مقدم‌دوست مثل نویسنده‌هایی که مدت‌ها در فضای سیستان و بلوچستان زندگی کرده‌اند از هر موقعیت جغرافیایی برای پیشبرد داستان‌شان بهره گرفته‌اند. انگار اصلاً لوکیشن بلوچستان برای این فیلم به وجود آمده‌ است‌، بی‌آن‌که بر محرومیت این خطه تأکید شود موجودی را می‌بینیم که از همه‌ی این مردمان و دیار محروم‌تر و قابل ترحم‌تر است. د