کد خبر: 40312
منتشر شده در دوشنبه, 23 بهمن 1396 17:05
شهرام خرازیها- روزنامه بهارسی و ششمین جشنواره فیلم فجر با اندک انرژی و رونقی که داشت، به پایان رسید و در این میان فیلم هایی با بودجه و سفارش دولتی، سرنوشت این جشنواره را رقم زد و سوژههاي دفاع مقدسی و پیشرفت در جلوههاي ویژه از مهمترین اتفاقات این دوره از جشنواره بود. جشنوارهاي که سعی کرد بی...
شهرام خرازیها- روزنامه بهارسی و ششمین جشنواره فیلم فجر با اندک انرژی و رونقی که داشت، به پایان رسید و در این میان فیلم هایی با بودجه و سفارش دولتی، سرنوشت این جشنواره را رقم زد و سوژههاي دفاع مقدسی و پیشرفت در جلوههاي ویژه از مهمترین اتفاقات این دوره از جشنواره بود. جشنوارهاي که سعی کرد بی حاشیه و تحت نظارتهاي دولتی سامان بگیرد اما بی رونق بود و در خلال آن سینماگری مستقل و با انگیزه ندرخشید و فیلم هایش هم نتوانست از سطح بالاتر بروند. گزارشی که ميخوانید تحلیلی است از شهرام خرازی ها، عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران که درباره این دوره از جشنواره نوشته است. *** همچنان در حال آزمون و خطا جشنواره فیلم فجر امسال در قالبی جمع و جور و متمرکز سی و ششمین دوره خود را پشت سر گذاشت.
این جشنواره بعد از گذشت بیش از سه دهه برگزاری همچنان مقررات و ضوابط متغیر و بی ثباتی دارد و در حال آزمون و خطا است هر چند که حذف بخشهاي جانبی نه تنها سبب شد که جشنواره با کیفیت بهتری برگزار شود بلکه این مهم ترین رخداد سینمایی سال را از قالب نمایش سخاوتمندانه باری به هر جهت تولیدات یک سال گذشته سینمای ایران خارج و آن را به استانداردهای یک جشنواره داخلی نزدیکتر کند. هیچ فیلمی گل سر سبد نبود و کسی انتظار تماشای فیلم ممنوعه و سانسور شده ای را نمی کشید چون با حذف و عدم نمایش فیلمهاي پرحاشیه همه چیز از قبل برای برگزاری جشنواره ای فرمایشی، تقریبا خنثی و کم حاشیه تدارک دیده شده بود. کاهش تعداد فیلمها زمینه تحلیل و نقد تولیدات جدید سینمای ایران را بیش از پیش فراهم آورد و با حذف هنرمندان از سینمای رسانه ها، اهالی رسانه موفق شدند با آرامش و تمرکز فیلمها را ببینند.
سیاست طبق معمول چربش بیشتری بر سینما داشت و رد پایش در همه ابعاد جشنواره هویدا بود آن هم جشنواره ای که حتی یک فیلم سیاسی به مفهوم مطلق نداشت و همان چند فیلم بالنسبه سیاسی اش هم بیشتر اکشن محسوب ميشدند تا سیاسی. ویترین فجر 36 تهی از کالاهای نفیس در جشنواره ای که تهی از بزرگان سینما بود، حاتمی کیا نامدارترین چهره محسوب ميشد.«به وقت شام» نه یک فیلم جنگی یا سیاسی بلکه اکشن مهیج بسیار خوش ساختی بود با چاشنی داعش که تماشاگر را تا پایان با خود همراه ميکرد. «کامیون»،«زنانی با گوشوارههاي باروتی» و «امپراطور جهنم» دیگر فیلمهاي داعشی جشنواره بودند که از ابعاد مختلف و متفاوت با هم به «دولت اسلامی عراق و شام» پرداخته بودند.«کامیون» فیلم متوسطی بود که همچون کاراکتر اصلی اش به بیراهه رفته بود و نمی توانست به هدفش برسد.
با این فیلم معلوم شد که سعید آقاخانی بر خلاف محسن تنابنده، نمی تواند هم در نقشهاي کمدی هم در نقشهاي جدی موفق باشد و بهتر است به همان نقشهاي خنده دار تلویزیونی بسنده کند.«امپراطور جهنم» یکی از مهم ترین فیلمهاي جشنواره بود که با پشتوانه پژوهشی مناسب و به دور از شعارگرایی که معمولا آفت این گونه فیلمها است، توانسته بود گوشه ای از جنایات آل سعود و وهابیها را برملا کند. «زنانی با گوشوارههاي باروتی» از آن دست فیلمهاي مستندی است که زمینه مناسب برای خلق فیلمهاي داستانی درباره داعش را فراهم آورده و کلی اطلاعات دست اول به مخاطب خود در مورد این تشکل افراطی ارائه ميدهد؛ فیلم به شدت تأثیرگذار است و اشک تماشاگرانش را جاری ميکند. با «تنگه ابوقریب» فصل جدیدی در سینمای جنگی ایران از حیث تکنیک و نه مضمون گشوده شد.
ای کاش فیلم به همان اندازه که در تکنیک قوی بود در داستان پردازی هم حرفی برای گفتن داشت. از دل تصاویر «تنگه ابوقریب» ميتوان چند کلیپ جنگی تماشایی بیرون کشید ولی کلیت خود فیلم به سبب خلاء داستانی آزاردهنده، قابل دفاع نیست. «سرو زیر آب» ایده مرکزی بسیار خوبی داشت که آن را به علت پردازش غلط و عدم توجه به منحنی کشش، هدر داده بود. «بمب؛یک عاشقانه» به بهانه بازخوانی بخشی از تاریخ، راهنمای راست ميزند اما به چپ ميپیچد. فیلم ميخواهد نسبت بین فرهنگ و سیاست را واکاوی کند اما به علت ساختار بصری نه چندان محکم و سناریوی بدون انسجام نمی تواند تماشاگر را با خود همسو کند. حمید زرگرنژاد در «ماهورا» به آئین، فولکلور و خرده فرهنگها در بستر جنگ پرداخته بود. «ماهورا» یکی از معدود فیلمهاي جنگی ایرانی است که هم آمیزی زمان، مکان و فرهنگ را در دل قصه و تصاویر آن به خوبی ميشد حس کرد. بازی میترا حجار و بهاره کیان افشار در این فیلم ستودنی است.
بخش قابل توجهی از فیلمهاي بخش مسابقه به آسیب شناسی اجتماعی پرداخته بودند که البته تفاوت قابل ملاحظهای با آثار مشابه در یک دهه پیش نداشتند شاید تنها از «امیر» و «مغزهای کوچک زنگ زده» بتوان به عنوان تجربیات متفاوت آن هم فقط در حیطه فرم یاد کرد. «امیر» به سبب کمبود مصالح داستانی یک فیلم کوتاه کش داده شده بود و بیشتر به یک تئاتر فیلمبرداری شده شباهت داشت تا یک فیلم سینمایی داستانگو! «مغزهای کوچک زنگ زده» از آن دست فیلم هایی است که در سالهاي گذشته بهکرات با عناوین و عباراتی نظیر «سیاه نما»،«مخرب»،«منفی نگر» و...توصیف و به علت بزرگنمایی افراطی معضلات اجتماعی، متهم به جلب توجه جشنوارههاي خارجی شده اند. هومن سیدی همچون «اعترافات ذهن خطرناک من» بی آن که قصد متفاوت نمایی و روشنفکربازی داشته باشد، ما را با فضاها و آدم هایی روبه رو ميکند که کمتر در سینمای ایران دیده شدهاند و تصویری پنهان اما تکان دهنده از اعتیاد، فحشا و فقر پیش چشم ميگذارد. اعتیاد و تبعات سوء آن به خوبی در تار و پود داستانی فیلمهاي «شعلهور» و «دارکوب» هم تنیده شده بود. در اولی با مرد معتادی روبه رو بودیم مبتلا به «اختلال شخصیت ضداجتماعی» که ميخواست سر همه را زیر آب کند و این کار را با درایت و هوشمندی انجام ميداد و در دومی که نسخه به روزشده و مدرن فیلم ایرانی قدیمی «طوبی» ساخته خسرو ملکان بود هم شخصیت محوری، زن معتادی بود که برای پس گرفتن بچه اش از هیچ کاری رویگردان نبود اما درایت معتاد فیلم «شعله ور» را نداشت!
«کار کثیف» نگاه جدیدی به معضل مهاجرت داشت و از حیث فیلمنامه و تکنیک موفق بود. «لاتاری»، «عرق سرد» و «جاده قدیم» فیلمهاي فمینیستی جشنواره بودند که بیشتر بر این نکته تأکید داشتند که زن در جامعه مردسالار همچنان جنس دوم است حتی زنان «جشن دلتنگی» هم که قصد گریز از این سیطره مردانه را داشتند نیز در نهایت بازنده بازی بودند. امتداد این نگاه را ميشد در فضاهای سنت زده «ماهورا» و «زنانی با گوشوارههاي باروتی» حتی «خجالت نکش» هم جست و جو کرد. آسیبهاي نوپدید فضای مجازی امسال بیش از سالهاي دیگر مورد توجه سیماگران ایرانی قرار گرفته بود.«جشن دلتنگی» در قالبی اپیزودیک مشخصا به این آسیبها پرداخته بود که البته اپیزودهایش با هیچ چسبی به هم نمی چسبیدند.
در «شعله ور» سوءاستفاده از قابلیتهاي تلگرام به خوبی دراماتیزه شده بود.«اتاق تاریک» آن روی سکه «هیس دخترها فریاد نمی زنند» بود با بازیهاي بد ساعد سهیلی و ساره بیات و فیلمنامه ای که به رغم ایده مرکزی جذابش، بدون پرداخت رها شده بود. «هایلایت» به واسطه داستان جذابش ميتوانست گیشه موفقی داشته باشد اما به خاطر عدم بهره مندی از هنرپیشههاي سرشناس نمی توان دورنمای اقتصادی خوبی برای آن متصور شد. «چهارراه استانبول» اگر چه توانمندیهاي تکنیکی سینمای ایران را به رخ ميکشید اما کستینگ (بازیگرگزینی) غلطی داشت و هنرپیشههایش به نقشها نمی خوردند به ویژه بهرام رادان که به حاشیه رانده شده و چند سالی است که ستاره شهرتش رو به افول گذاشته است. «خجالت نکش» کپی فیلمفارسیهاي دهه پنجاه وحدت بود که در آن احمد مهرانفر تیپ ظهوری، ارحام صدر و مجید محسنی را تقلید ميکرد. «مصادره» دیگر فیلم کمدی جشنواره بود که اگر چه از امیدهای فروش سال آتی است اما اثر ماندگاری در حیطه سینمای کمدی ایران نخواهد بود. «سوءتفاهم» بسان پازل در هم ریخته ای بود که قطعاتش با هم جور در نمی آمد. ویترین فجر 36 تهی از کالاهای نفیس بود و مشتری چندانی نداشت
نوشتن دیدگاه