عبدالرضا منجزی کارگردان فیلم سینمایی «شرقی» که پس از بیش از 5 سال این روزها بر پرده سینماها نقش بسته است درباره اکران این فیلم به خبرنگار مهر گفت: پیش از پرداخت به موضوع اکران این فیلم سینمایی باید چند نکته دیگر را متذکر شوم. وی در ادامه افزود: من جنوبی‌ام و با سینما و ادبیات غریبه نیستم. از سرزمینی می‌آیم که بهرام حیدری، یار علی پورمقدم، سید علی صالحی، امیر نادری و ناصر تقوایی را معرفی کرده است. دیاری که موج سپید شعر را شکل داد. من سیاست را با همه خم و چم‌ها و سختی هایش لمس کرده ام. همینطور جنگ را، جنگ را با همه زمختی و بی رحمی‌اش درک کرده‌ام. نویسنده فیلمنامه «متروپل» ساخته اخیر مسعود کیمیایی درباره افرادی که به بهانه جنگ یا مهاجرت از دست داده است، عنوان کرد: نیمی از همکلاسی های من دیگر نیستند یا مهاجرند و یا در جنگ کشته و یا در گوشه ای افتاده و فراموش شده اند. نیمی از همسایه های من آواره این شهر و آن شهر شده اند. ما به یکباره از هم متفرق شدیم، جدا شدیم حتی بدون وداع، بدون خبر و بدون هیچ خداحافظی گرمی. وی با یادی از روزهای جنگ عراق علیه ایران بیان کرد: به ضرب یک موشک، یک خمپاره و بمب زادگاهم جهنمی از دود و آتش شد و به دنبال این جهنم خیلی از پدیده ها پشت غبار جنگ پنهان ماند. خیلی صداها پشت صدای انفجار خفه شد. مثل صدای بغض یک نسل، مثل صدای گریه بچه های کوچکی که در قلب هیاهوی جنگ گم شدند. من باید از جنگ حرف بزنم و چاره‌ای ندارم. این تقدیری است که برای من نوشته شده است. این دنیا، روزگار و زمانه هم برای من این تقدیر را نوشته است. اگر جوانی ام با دوره سرخوشی‌ها ، سرمستی ها و لذت های تاریخی گره خورده بود مطمئنا دغدغه های من هم از همان جنس می‌شد. منجزی با اشاره به انتخاب حرفه سینما برای بیان دغدغه های خود گفت: من سینما را با فیلم دیدن در سینما «نفتون» آموختم. علاقه من به سینما با فیلم‌بازی در این سینما و دیدن فیلم با زبان اصلی شکل گرفت، اما عشق واقعی به سینما را با فیلم هایی با رنگ‌مایه های مهاجم، خیابانی، معترض و متفاوت دهه 50 به خصوص با فیلم‌های مسعود کیمیایی تجربه کرده ام. جنس آدم های این سینما زبانش، عاشقانه هایش و شکل روایی و بصری اش برای من آشنا بود. کارگردان فیلم سینمایی «شرقی» تاکید کرد که آدمی با شناسنامه او الفبای این حرفه را بلد است و در این باره توضیح داد: آشنایی من با قصه، دوربین، بازی آشکار است اما بحث من این نیست. چون «شرقی» فیلم دوپاره ای شد درست مانند خود ما که هزارپاره‌ایم. هر پاره ای از ما یک گذشته جاافتاده یا جا مانده در دیروز و بخشی از آن در امروز است اما اصل روایت «شرقی» باقی مانده از یک یادآوری تاریخی است. منجزی با اشاره به حجم اخبار و جایگاه این فیلم در اخبار گفت: با حجم اخبار و سرعت رد و بدل شدن اطلاعات اگر سندی از گذشته جا نگذاریم چیزی برای آینده و فردای این دنیا باقی نخواهد ماند و برای اثبات وجود خودت تا چند سال آینده در این هیاهو  و شلوغی باید قسم بخوری. چون عصر، عصر انکار است. عصر جعل و فراموشی است. مهم نیست که این نسل حوصله شنیدن این حرف‌ها را نداشته باشد اما من برای گفتن این حرف ها اصرار دارم، شاعرانه هم می گویم و حوصله هم بسیار دارم. حوصله ای چندساله برای اکران یک فیلم 85 دقیقه‌ای. وی درباره داستان این فیلم سینمایی که به گفته خودش پس از سال‌ها انتظار رنگ اکران را دیده است، عنوان کرد: «شرقی» روایت یک صبح تا شب زندگی یک زوج مهاجر است که در چنبره هزار درد و بلای غربت گرفتار شده اند. یک زوج عاشق. عشاقی که زبان هم را تا دیروز می‌فهمیدند. رابطه شان گرم بوده و زندگی می‌کردند حالا به دنیایی پرتاب شده اند که ذره ذره آنها را ذوب می کند. من آنها را در شرایطی قرار دادم که با هم گفتگو کنند اما جنگ حتی امان گفتگو را به آنها نمی دهد. آنها را از هم دور می کند. تنها عشق به بقا، شور، اشتیاق، امید به عاشقی و زندگی، کلید حل این بحران و راز برداشتن دیوار جدایی است. کارگردان فیلم «شرقی» با اشاره به نقشی که زنده‌یاد خسرو شکیبایی در این فیلم ایفا کرده و از این طریق پس از مدت‌ها دوباره او روی پرده سینما جان گرفته است، گفت: خسرو نقش یک بازیگر جنوبی را دارد. بازیگر بریده از همه چیز، همه جا، غریبه و دور افتاده از دیارش. دور افتاده از خودش. شخصیتی که خسرو نقش آن را بازی کرده دوست داشت در خرمشهر بماند، بجنگد اما نشد. ما  در سیدخندان و در هتل «باتمان قلیچ»، هتلی شبیه به لوکیشن های محله «هارلن» و فیلم های مکزیکی با راهروهایی با هزار سوراخ مثل کندوی عسل که در هر روزنه یک زندگی جاری است، روبه‌رو هستیم ولی ما فقط به درون یکی از این روزنه ها سرک کشیدیم. وی افزود: ما وقتی دوربین را به این هتل بردیم، هر دری را باز می‌کردیم یک دریا غصه، داستان جدایی، زخم درد مردانگی، گذشت و جوانی بر باد رفته می‌دیدیم. «قاضی ربیهاوی» (نویسنده ایرانی که کتاب «مرد سرباز» با اندیشه های ضد جنگ از آثار اوست) وقتی به خوابگاه آمد، گریه کرد. گفت کاش یک خانه بزرگ داشتم و همه اینها را با خود به خانه می بردم. غصه‌ام می شد اگر شرقی و خوابگاه جنگ‌زدگان با همه واقعیت های آن دیده نمی شد؛ تصاویر لانگ شات خوابگاه و جنگ زدگان تنها یک سند تاریخی نبود بلکه راهروها و آدم‌ها و زندگی جاری در آنجا یک واقعیت تاریخی است بدون دستکاری من به عنوان فیلمساز. این کارگردان در پاسخ به اینکه به نظر می رسد بخش هایی از فیلم دچار حذف و اضافه هایی شده است، گفت: مجبور شدم تکه هایی به فیلم اضافه کنم و در عین حال مجبور شدم که تکه هایی را حذف کنم. بازار مصرف و ذائقه عمومی این اجبار را به من تحمیل کرد اتفاقا بخش های نچسب فیلم امروزی است، اما واقعیت دارد. به نظر من این نچسبی روح این زمانه و خاصیت این روزگار است. حال اینکه مگر همه چیز این زمان پسند شماست؟ وی در ادامه افزود: بخش های لذت بخش متعلق به گذشته است از شاعرانگی آدمها، پای هم ایستادن ها و حتی عصبانیت و خشم شان دلنشین و با نمک است و این خاصیت روزگار از دست رفته است. حال اینکه نه از نحوه اکران راضی ام و نه به نحوه حیات و فضای این سینما نق می زنم. بی سوادی، غلط حرف زدن، لودگی، مسخرگی و بیهودگی غوغا می کند. این روزها لمپنیزم جدیدی به دست کسانی که فیلمفارسی را مسخره می کردند، باب شده است و میلیاردی هم می فروشند و این میلیارد را چماق کردند و بر سر سینماگر اهل حرف و اندیشه می زنند. منجزی در پایان توضیح داد: من جای خودم ایستاده ام، حرف خودم را می زنم با زور و اصرار و بی ادعا و چشم داشت. باور کنید مرعوب کردن تماشاچی، منتقد امروز و فضای رسانه ای حتی مدیریت سینما کار آسانی است و به ترفند و شعبده بازی نیازی نیست بلکه فرمول دارد و فرمول آن را نسل من به خوبی بلد است اما شتیاقی برای این کار نداریم و من قصدم مرعوب کردن نیست. من در فیلم «شرقی» فقط می خواستم یک روز از زندگی مردمان را روایت کنم؛ فقط یک روز. نکته آخر اینکه می خواهم بگویم ما هم از عدالت سهمی داریم (دیالوگ مهناز افشار در فیلم متروپل).