کد خبر: 50083
منتشر شده در سه شنبه, 05 تیر 1397 14:05
۵ تیر ۱۳۹۷ - ۱۴:۰۵ یک گروه به سرپرستی علی تاجدی به گفتگو با افراد مختلف درباره شهید محمد زهرابی پرداختهاند اما هنوز هیچ ناشری، حاضر به انتشار این مجموعه نشده است. علی تاجدی در گفتگو با خبرنگار مهر به اینکه خاطرات محمد زهرابی گردآوری شده اشاره و بیان کرد: نزدیک به ۲۰ نفر از خادمان شهدا در استان...
۵ تیر ۱۳۹۷ - ۱۴:۰۵
یک گروه به سرپرستی علی تاجدی به گفتگو با افراد مختلف درباره شهید محمد زهرابی پرداختهاند اما هنوز هیچ ناشری، حاضر به انتشار این مجموعه نشده است.
علی تاجدی در گفتگو با خبرنگار مهر به اینکه خاطرات محمد زهرابی گردآوری شده اشاره و بیان کرد: نزدیک به ۲۰ نفر از خادمان شهدا در استان خوزستان، طی هشت ماه به گفتگو با افراد مختلف درباره پاسدار شهید محمد زهرابی و همچنین گردآوری زندگینامه و خاطرات او پرداختهاند. این مجموعه، آماده انتشار است اما هیچکدام از ناشران خوزستانی، از چاپ آن به خاطر گرانی کاغذ و مشکلات مالی استقبال نکردهاند.
سرپرست گروه گردآورندگان خاطرات شهید زهرابی با معرفی مختصر این شهید گفت: او دوم فروردین ماه سال ۱۳۴۰ در روستای شوهان از توابع شهرستان دزفول در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. سال ۱۳۵۹، یک جوان ۱۹ ساله بود که به خدمت مقدس سربازی رفت و در اسفندماه سال ۱۳۶۰ خدمتش پایان یافت. سپس عضو بسیج و پس از آن عضو کادر سپاه پاسداران شوش دانیال (ع) شد.
تاجدی در ادامه بیان کرد: محمد زهرابی را در عملیات فتح المبین به عنوان فرمانده گروهان و سپس فرمانده گردان شهید دانش از تیپ ۱۵ امام حسن مجتبی (ع) انتخاب کردند. او در عملیات های الی بیت المقدس، رمضان، محرم و والفجر مقدماتی شرکت کرد و هجدهم بهمن ماه ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه شیب میسان عراق به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در تاریخ ۲۶ اردیبهشت سال ۱۳۷۲ تفحص و شناسایی و ۲۸ تیرماه همان سال در گلزار شهدای شوش دانیال (ع) به خاک سپرده شد.
یکی از خاطراتی که در این مجموعه به آن اشاره شده این است: «از ویژگیهای بارز شهید محمد زهرابی خوشرویی و برخورد محترمانه با نیروها و سایرین بود. آنقدر در صحبت کردن آرام و متین با طرف مقابل حرف میزد که همه دوست داشتند مدتها با او همسخن شوند. هیچگاه با صدای بلند با کسی حرف نمیزد و عصبانی نمیشد. حتی یکبار یکی از نیروهایش بهصورت او سیلی میزند و ناسزا میگوید. محمد در حالی که توان زدن او را داشت عکسالعملی نشان نمیدهد. حتی سرش را بالا نمیآورد ببیند چه کسی او را زده است. آرام به راه خودش ادامه میدهد. پسرعمهاش که از ماجرا مطلع میشود، به محمد میگوید بیا برویم درس ادبی به این طرف بدهیم. مگر تو فرمانده آنها نیستی؟ محمد در پاسخ فقط یک جمله میگوید: نام من چیست؟ پسرعمه پاسخ میدهد: محمد! شهید زهرابی ادامه میدهد: من از احوالات پیامبر شنیدهام که حتی شکمبه گوسفند بر سرش ریختند و هیچ نگفت. من هم به تأسی از پیامبر میخواهم منش و خلق و خوی ایشان را در پیش بگیرم.»
کد خبر 4331208
برچسبها
مطالب بیشتر
'); })(document);
نوشتن دیدگاه