کد خبر: 51267
منتشر شده در یکشنبه, 17 تیر 1397 12:37
خواهر شهید مهرورز میگوید: با اینکه ۱۸ ساله بود ولی خیلی بزرگ بود. با جوان های ۱۸ ساله امروزی نمیشود او را مقایسه کرد. شاید در حد یک مرد کامل میفهمید. عاشق امام بود. در درسش نمونه و ممتاز بود. به گزارش ندای انقلاب، محمد مهرورز قرهتپه فرزند مروتعلی متولد ۲۶ خرداد ماه ۱۳۴۳ در تهران بود که...
خواهر شهید مهرورز میگوید: با اینکه ۱۸ ساله بود ولی خیلی بزرگ بود. با جوان های ۱۸ ساله امروزی نمیشود او را مقایسه کرد. شاید در حد یک مرد کامل میفهمید. عاشق امام بود. در درسش نمونه و ممتاز بود.
به گزارش ندای انقلاب، محمد مهرورز قرهتپه فرزند مروتعلی متولد ۲۶ خرداد ماه ۱۳۴۳ در تهران بود که داوطلبانه از طریق بسیج به جبهه اعزام شد و در سال ۱۳۶۱ در عملیات مسلمبن عقیل در منطقه سومار و در سن ۱۸سالگی بهشهادت رسید. پیکر مطهر این شهید در منطقه ماند و در شمار شهدای مفقود الجسد قرار گرفت تا ۳۶ سال بعد توسط کمیته جستوجوی مفقودین کشف شد و به وطن بازگشت.
عالیه مهرورز خواهر شهید مهرورز که ۵ سال از برادر ۱۸ سالهاش بزرگتر بود، از خصوصیات اخلاقی برادرش چنین میگوید: مثل همه شهدا انتخاب شده بود. خیلی مهربان بود. وقتی میگویند خدا بهترینها را گلچین میکند. یعنی نه تنها در محل و بین دوستان بلکه در میان خانواده هم بهترینها را میبرد. برادر من هم کمک رسان کوچکترها و بزرگترها بود و هم خیلی مهربان بود. خصوصیاتی که در هر کسی تمام و کمال دیده نمیشود.او با اشاره به بزرگ منشی شهید مهرورز میگوید: با اینکه ۱۸ ساله بود ولی خیلی بزرگ بود. با جوان های ۱۸ ساله امروزی نمیشود او را مقایسه کرد. شاید در حد یک مرد کامل میفهمید. عاشق امام بود. در درسش نمونه و ممتاز بود. در دانشگاه، آزمون اولیه رشته خلبانی را در دنشگاه افسری قبول شده بود. درسش خیلی خوب بود و با معدل خوب دیپلم گرفته بود و اگر بیشتر فرصت داشت برای ادامه تحصیل حتما موفقیتهای زیادی کسب میکند.
عالیه مهرورز با اشاره به پیشرفت درسی برادرش میگوید: در زمان جنگ، خانوادههای دغدغهدار خودشان مشتاق بودند برای فرستادن فرزندانشان به جبهه. فقط یادم هست یکبار مادرم گفت: «برای تو جبهه هنوز زود است. تو تازه دانشگاه خلبانی قبول شدهای. بمان و درست را ادامه بده و طور دیگری خدمت کن.» برادرم گفت: «باشد؛ یکبار بروم و بیایم تا حرف امام را گوش کرده باشم، بعد سراغ درس میروم. چون امام گفته من طاقت نمیآورم که نروم.»
او ادامه میدهد: مادرم گفت: «باشد حالا یکبار را برو. اما اگر شهید بشوی من طاقت نمیآورم.» برادرم گفت: «مادر! اگر قسمت من رفتن باشد، در خیابان هم با موتور تصادف میکنم و میمیرم. در جبهه هم باشم شهید میشوم اما اگر قسمت نباشد در جبهه هم طوری نمیشود و سالم برمیگردم. آخر که همه میمیریم ولی بگذار اگر من رفتنی هستم در راه هدفم بروم و بمیرم.»همان اولین باری که به جبهه رفت، در منطقه سومار در عملیات مسلم ابن عقیل شرکت کرد و ۲۰ روز بعد به شهادت رسید. پیکرش مفقودالاثر شد.
خواهر این شهید تازه تفحص شده با اشاره به ۳۶ سال دوری و گمنامی برادرش گفت: مادرم یک جور و من یکجور هر کدام به گونهای این ۳۶ سال دوری از برادر را سپری کردیم. همه قبول داشتیم که شهید شده اما مادر جور دیگری تحمل میکند. من به عنوان خواهر بزرگتر دو سال بعد از رفتنش کارم فقط گریه کردن بود. الان هم که آمده همه از آمدنش خوشحالند. اگر نمیآمد هم من به شخصه میگفتم در راه امام حسین(ع) رفته است مثل همه شهدای مفقود الاثر. حالا که برگشته خدا را شکر و اگر هم نمیآمد باز هم خدا را شکر میکردم. گریههایی هم که میکنیم در واقع تحریک احساساتمام است نه اینکه ناراحت باشیم از شهادتش.
منبع : تسنیم
انتهای پیام/
نوشتن دیدگاه