کد خبر: 2144
منتشر شده در چهارشنبه, 11 اسفند 1395 12:01
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج فرهنگیان، هشتم اسفند روز امور تربیتی و تربیت اسلامی است و مسئله تربیت در اسلام اهمیت فراوان دارد اما چرا با وجود اهمیت قائل بودن دین مبین اسلام و انقلاب اسلامی به امر تربیت، بعد از انقلاب این همه از تربیت اسلامی غفلت صورت...
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی سازمان بسیج فرهنگیان، هشتم اسفند روز امور تربیتی و تربیت اسلامی است و مسئله تربیت در اسلام اهمیت فراوان دارد اما چرا با وجود اهمیت قائل بودن دین مبین اسلام و انقلاب اسلامی به امر تربیت، بعد از انقلاب این همه از تربیت اسلامی غفلت صورت گرفته؟! باید گفت انقلاب به دنبال حاکم کردن اسلام در جامعه بود و هست. از ابتدا تا به الان همه سعی و تلاش انقلاب تحقق همین هدف بوده و برای آن خون های پاکی نثار نموده اما از روز اول، دشمنان خارجی و داخلی اجازه ندادند تا انقلابیون و در رأس آنها امام راحل عظیم الشان بتوانند ریل گذاری های نظام طاغوت را تغییر دهند و متناسب با اهداف و خواسته های انقلاب، جاده کشی کنند. ترور بهترین شخصیت های فرهنگی کشور، غائله های هر روز گوشه و کنار، تحریم اقتصادی، جنگ هشت ساله، هجمه همه جانبه فرهنگی و... اقداماتی بود برای آنکه فرصت انقلاب را از انقلابیون بگیرند و مانع تغییرات و دگرگونی ها در جامعه بشوند که در جاهایی عملاً هم همین طور شد.
بعد از جنگ و در زمان سازندگی کشور فرصت پیدا کرد که بتواند خود را بازسازی کند و تغییرات لازم را به وجود آورد که آن هم به یک باره با چرخش استراتژیک روبرو شد. دیدگاه اقتصادی و سیاسی مسئولین اجرایی دهه هفتاد و توهم طی مسیر توسعه اقتصادی و سیاسی کارگزاران سبب شد، در کل کشور الگوی توسعه غربی، به عنوان الگوی توسعه برای انقلاب معرفی شود. کپی برداری، پیاده سازی و اصرار بر تبعیت و پیروی همگانی از الگوی اجرا شده در کشورهای سرمایه داری نه تنها مجال تعلیم و تربیت اسلامی را گرفت، بلکه نوع نیاز جامعه را نیز تغییر داد. الگوی توسعه غربی هم از حیث هدف با الگوی اسلامی متفاوت بود و هم از حیث شیوه و روش لذا؛ فن سالاران و غرب باوران، کارشناسان توسعه محسوب می شدند و مجالی به تعلیم و تربیت اسلامی نمی دادند.
هدف توسعه مورد نظر این گروه، توسعه اقتصادی سیاسی بود و روش آن نیز همان روش تجربه شده در کشورها غربی مثل امریکا، آلمان، فرانسه، انگلستان و امثالهم لذا؛ نیازی که احساس می کردند، اخذ الگوها و آموزش و توجیه نیروها برای عمل کردن براساس همان الگوها بود. بی درنگ الگوها اخذ می شد و در عرصه های مختلف، اجرایی می شد. در یک چنین وضعی نیاز به الگوی اسلامی و متخصص این الگو دیده نمی شد که تعلیم و تربیت آنها بخواهد در نظر قرار گیرد. اگر نیازی هم بود به همان حد، آموزش آموزه های نظام سرمایه داری بود که با سرعت دنبال می شد.
به طور کوتاه و خلاصه؛ علت العلل بازماندن جامعه اسلامی از تربیت مورد نظر در سال های بعد از انقلاب، تغییر ریل ایجاد شده در مسیر انقلاب بود که توسط مسئولان اجرایی دهه هفتاد اتفاق افتاد. تا قبل از آن که انقلاب فرصت خودسازی و بازسازی پیدا نکرده بود، حالا که این فرصت به وجود آمد والگوی توسعه غربی، الگوی پذیرفته شده به حساب آمد و در خوش بینانه ترین حالت نیاز به تعلیم و تربیت اسلامی احساس نشد. هر چند در حالت واقع بینانه، این الگو تعارض جدی با تعلیم و تربیت اسلامی نیز داشت و عملاً اجازه رشد و پیشرفت را از آن گرفت.
صاحبان این تفکر، تغییر در نظامات را دنبال نکردند و به جای آن نظام ارزش گذاری، نظام برنامه ریزی و نظام ارزشیابی آموزشی و تربیتی را به گونه ای رقم زدند که هدف رشد و تعالی انسانی، به هدف قبولی دانشگاه تقلیل پیدا کرد. قبولی در دانشگاه هم ملتزم شد با توان و قدرت تست زنی، آن هم در چند درس اساسی و پایه، لذا تعلمات دینی، دروس مبنایی در تربیت و اصل موضوع پرورش و آموزش به کناری نهاده شد.
همه توجه های نظام آموزش و پرورش کشور در سطح متوسطه تا عالی متوجه این مهم شد. تب دانشگاه خانواده را با خود همراه کرد، فرهنگ غالب در امر تعلیم و تربیت، فرهنگ آموزش برای قبولی در دانشگاه شد، مراکز آموزشی و کمک آموزشی قارچ گونه رشد کرد و به طور طبیعی تربیت به فراموشی سپرده شد تا جایی که آخرین تیر خلاصی آن در دولت اصلاحات شلیک شد و امور پرورشی و تربیت معلم امری غیر ضروری به حساب آمد.
پس همان طور که ملاحظه می کنیم عمده ترین چیزی که سبب غفلت از تربیت اسلامی شده، دنبال کردن الگوی توسعه غربی توسط صاحبان و مدافعان این تفکر در کشور است که البته باید تخصص و تجربه نداشتن نیروی انقلاب و ناآشنایی آنها با اقتضائات تربیت اسلامی، غافل شدن خانواده ها، غفلت دولتمردان انقلابی، انتخاب غیر موجه بعضی از مسئولان در آموزش و پرورش و آموزش عالی، حاکم بودن نگاههای سیاسی به جای تربیتی و... را نیز به آنها اضافه نمود.
در پاسخ به سوال دوم و در بیان تفاوت تربیت مورد نظر اسلام و انقلاب با تربیت مورد نظر استکبار نیز باید گفت؛ هم هدف تربیت اسلامی با تربیت استکباری متفاوت است و هم روش و راه آن. تربیت اسلامی به دنبال رشد و تعالی و استکمال معنوی انسان است. لذا انسان علیم و فهیم می خواهد. انسانی می خواهد که بتواند درست بیاندیشد، انتخاب کند و راه کمال را بپیماید. هدف تربیت اسلامی رسیدن انسان به خداست. این هدف از قبل از تولد آغاز می شود و تا پایان عمر استمرار پیدا می کند. روش تربیت اسلامی کنترل از درون است.
کاری میکند که انسان الهی دائم خود را در معرض نظاره خداوند متعال ببیند، هرچند از نظارت و کنترل بیرونی نیز غفلت نمی کند، اما بیشترین سعی تربیتی اسلامی، حاضر و ناظر دیدن خدای متعال در زندگی انسان هاست. جوری انسان ها را بار می آورد که در خلوت و جلوت نیاز به نظارت پیدا نمی کنند. تربیت اسلامی دنیا را مقدمه آخرت معرفی می کند و افراد خود را به این باور می رساند که آنچه در این دنیا می کارند در آخرت درو می کنند لذا؛ ایثار، گذشت و اولویت دیدن دیگران در تنعمات نه تنها سخت نیست، بلکه عین لذت است و انسان تربیت یافته تا جایی پیش می رود که حاضر است مال، آبرو و حتی جان خود را نثار کند تا دیگران از خطر مصون باشند و یا بتوانند آسایش و آرامش بیابند. شهید و شهادت محصول تربیت اسلامی است. ایثار و گذشت مثال زدنی در جنگ و دیگر عرصه ها همه جزء این نظام تربیتی است و پیشرفت های حاصل شده در این سالها در عرصه دفاعی، هسته ای، نانو، هوا و فضا و ... اینها همه نمونه هایی اندک از محصولات کارخانه آدم سازی اسلام است که متاسفانه با غفلت فراوان روبروست..
اما از آن طرف، تربیت مورد نظر نظام استکبار نیز هدف و روش خاص خود را دارد. هدف نظام استکبار، تربیت انسانی وابسته، غافل از هدف الهی، مشغول و سرگرم به مسائل و لذائذ ظاهری و پذیرای سلطه است. از نگاه تربیت استکباری انسانها باید از او بترسند، باید به او وابسته باشند و باید تسلیم خواسته های او باشند. این اهداف برخلاف تربیت اسلامی نمی خواهد و نمی گذارد تا انسان تحت تعلیم، خلاق، نوآور، مستقل و آزاد اندیش باشد نظام استکباری نمی خواهد انسان ها از قدرت فهم و درک لازم برخوردار باشند. لذا مشغول و سرگرم کردن آنها، غافل کردن آنها و وابسته کردن آنها جزء اهداف است و روش آن هم آموزش بدون پرورش و ولنگاری است. فقط انسانها یاد بگیرند که چگونه با هم و در کنار هم قرار گیرند، کفایت می کند. آموزش مقررات و قانون، آموزش حقوق و آموزش روشهای شهروندی، اینها مد نظر تربیت استکباری است. جامعه مورد نظر استکبار نیاز ندارد تا بخواهد انسانها را با دین آشنا کند. دین از نگاه آنها بزرگترین مانع محسوب می شود. دین و دینداری خلاف جهت خواسته های آنهاست. لذا با شیطنت دین را امری فردی و خارج از حوزه تربیت معرفی می کند و ...
در یک کلام تربیت اسلامی به انسان متعالی، رشد یافته و خدایی می اندیشد ولی تربیت استکبار به انسانی وابسته، ترسو از هر چیزی جز خدا و تسلیم در مقابل حوادث و اتفاقاتی که نظام سلطه بر او تحمیل می کند. تفاوت اینجاست.
با این توضیحات مواردی مثل تزلزل در ایمان، سستی در امید و اطمینان، بدبینی به خود و خوش بینی به دیگران، رواج مفاسد و اباحه گری، ایجاد شک و تردید، بی تفاوتی نسبت به پیرامون، ولنگاری، اندیشیدن به رفاه حداکثری آن هم از هر راهی، تشویق و ترغیب به مال و ثروت و برخورداری، تکیه بر کنترل صرف بیرونی آنهم با هدف حفظ نظم ظاهری و ... اینها همه جزء تربیت استکباری است.
لذا با توجه به موارد گفته شده؛ در حال حاضر مهمترین خطر تهدیدکننده تربیت اسلامی، غفلت جدی و فاصله گرفتن روزانه از عرصه تعلیم و تربیت رسمی و غیر رسمی از آموزه های دینی و قرآنی و میدان پیدا کردن آموزه های غربی و غیر اخلاقی در هر دو فضای حقیقی و مجازی است. تربیت اسلامی باید دین را در درون جامعه دریابد. آموزه های دینی باید مبنای تربیت در انقلاب و کشور قرار گیرد.
خطری که امروز تعلیم و تربیت را تهدید می کند، پیروی عملی از این تفکر است که؛ ما مسئول بهشت بردن مردم نیستیم ما باید شهروند تربیت کنیم که بتواند با جامعه جهانی ارتباط بگیرد و... خطر، تعلیم بدون تربیت و دوری از آموزه های دینی است. این روزها هم از جهت نگرش و هم از جهت روش و هم از جهت حمایت و پشتیبانی، تربیت اسلامی در معرض خطر است و به جای آن تربیت غیر اسلامی میدان و جولان پیدا کرده است. در این حالت به صورت خوش بینانه کار این است که تربیت به دستگاه هایی غیر از دستگاه های رسمی آموزش و پرورش محول می شود ولی واقعیت آن است که علاوه بر کار نکردن، برای تعلیم و تربیت دینی نیز مانع و رقیب نیز به وجود می آورند.
سند آموزش 2030 سازمان یونسکو و توصیه های این نهاد جهانی و تعهد دولت جمهوری اسلامی به آن و رونمایی از سند ملی این سازمان در آموزش و پرورش و سکوت معنادار و پیگیری عملی مسئولان این نهاد، نمونه ای از این خطر بزرگ است. هرچند باید به این مسئله و این خطر،خطرات کوچکتر دیگری را نیز اضافه نمود.
هجمه همه جانبه فرهنگ لیبرال سرمایه داری غرب به ارزشهای اسلامی و تربیت دینی، کم توجهی و غفلت خانواده ها و والدین از فرزندان، نفوذ رسانه های مجازی وماهواره ای به داخل منازل و اتاق خلوت فرزندان، ناآشنایی خانواده ها و حتی بسیاری از دست اندرکاران امر تعلیم و تربیت با مخاطرات فضای مجازی و هجمه های فرهنگی، کم کاری در عرصه تعلیم وتربیت و ولنگاری در عرصه فرهنگی، جدی نگرفتن دشمن و احساس خطر نکردن خیلی از مردم و مسئولان، گرایش به غرب و تشویق و ترغیب فرهنگ و تربیت مطلوب غربی توسط خیلی از به ظاهر کارشناسان، اجرایی نکردن تحول در آموزش و پرورش و زمینه ایجاد نکردن برای تربیت درست اسلامی در آینده و...که امیدواریم بیش از این تداوم پیدا نکند و مورد غفلت قرار نگیرد.
انتهای پیام/
نوشتن دیدگاه