کد خبر: 269
منتشر شده در پنج شنبه, 02 مرداد 1393 15:33
پایگاه خبری تحلیلی هم اندیشی:دهمین نشست از سلسله نشستهای تخصصی پیشرفت و عدالت که با حضور کارشناسان و محققین موضوع عدالت، و سخنرانی "دکتـــر نیـک منــــش" در موضوع "بررسی اجمالی مدل شاخص گذاری فرهنگی" توسط ستاد فرهنگی فجر انقلاب اسلامی برگزار شددر ادامه متن مقاله ارائه شده توسط سخنران در این نشست...
پایگاه خبری تحلیلی هم اندیشی:دهمین نشست از سلسله نشستهای تخصصی پیشرفت و عدالت که با حضور کارشناسان و محققین موضوع عدالت، و سخنرانی "دکتـــر نیـک منــــش" در موضوع "بررسی اجمالی مدل شاخص گذاری فرهنگی" توسط ستاد فرهنگی فجر انقلاب اسلامی برگزار شددر ادامه متن مقاله ارائه شده توسط سخنران در این نشست برای استفاده کاربران عزیز و علاقه مندان آمده است:
«مــــقـــاله»
اللهم اخرجنا من ظلمات الوهم واکرمنا بنور الفهم وافتح علینا ابواب رحمتک وانشر علینا خزائن علومک.این مقاله حدود ۲۵ ماه پیش در دومین همایش سراسری الگوی پیشرفت و عدالت و با گرایش عدالت و اقتضائات آن ارائه شد و از همان زمان بحث شاخصها، در کمیته شاخصهای مربوط به طرح پیوست فرهنگی و نقشه مهندسی فرهنگی دنبال گردید.
بحث شاخصها یکی از بحثهای مغفول در حوزه فرهنگ و مفهومسازی فرهنگی و دانشی است. مقاله حاضر شامل بحث چرایی و چیستی و کارکردهای شاخصهاست. بنده طی حدود بیست سال فعالیت پژوهشی خود، افراد قابل توجهی را که در حوزه شاخص¬ها پژوهش کنند، ندیده¬ام؛ لذا به نظر می¬رسد این بحث بسیار بدیع باشد. البته با اینکه موضوع جلسه بحث عدالت است اما موضوع این مقاله عدالت سیاسی، فرهنگی و یا اقتصادی نیست؛ هر چند بخشهای محوری منظومه شاخصها که در این مقاله به آن پرداخته می¬شود، مربوط به بحث عدالت است که از سه شاخصه رئیسی (معنویت، عقلانیت، عدالت) آغاز می¬شود؛ بحث عدالت، وجهه عینی و کُنشی آن است؛ مدلی که مقاله تا اندازهای سعی در توضیح آن دارد.
بحث از مدل شاخصگذاری فرهنگی و تعریف شاخص است و شاید در حاشیه، به بحث عدالت هم اشاره شود. در توجیه موضوع مقاله باید گفت که این مقاله برای ارائه در همایش الگوی پیشرفت تنظیم شده بود ضمن اینکه هدف این جلسات هم با بحث الگوی پیشرفت و عدالت بی¬ارتباط نیست. بالاخره محصول این جلسات باید تولید چنین الگویی باشد.
مقاله بنده کاملاً در راستای موضوع جلسات است. لازمه رسیدن به این هدف [عدالت] تولید الگوی مهندسی تمدن اسلامی و به تعبیر رهبر معظم انقلاب، الگو و نقشه راه پیشرفت و عدالت است؛ به عبارت دیگر یک جنبه بحث از نظر غربیها، بحث توسعه است که رهبر معظم انقلاب به دلیل مبانی نظری حاکم بر توسعه، شدیداً با این اصطلاح برخورد کردند و لفظ پیشرفت را ترجیح دادند.عدالت جهت حاکم در پیشرفت مطلوب ایشان است؛ [ پیشرفتی] که همان توسعه غربی را به خوبی تبیین میکند. منظور از عدالت هم عدالت دینی است و به تبع، پیشرفت هم پیشرفت دینی خواهد بود.
بحث از مدل شاخصگذاری فرهنگی با رویکرد عدالت است. ابتدا با یک نگاه ماهوارهایجایگاه الگوی پیشرفت در مهندسی تمدنی را بررسی و بعد از آن، جایگاه نظام فرهنگی در این الگو را مشخص می¬کنم؛ سپس به جایگاه نظام شاخصها در نظام فرهنگی می¬پردازم. به این ترتیب حلقات کوچک¬تر میشود و تبیین دقیقتری صورت میگیرد. سپس جایگاه عدالت در نظام شاخصهای فرهنگی و در نهایت بحث جایگاه مدل شاخصگذاری فرهنگی تبیین خواهد شد. در بحث مهندسی تمدنی باید اعتراف کرد که جامعه ایران حدود ۳۰۰ سال دچار فطرت تمدنی شده است. آنچه حضرت امام (ره) با تعابیر مختلف از آن به عنوان انقلاب فرهنگی یاد می¬کنند، قطعهای از بحث انقلاب مهندسی تمدنی است. بحث¬هایی مانند وحدت حوزه و دانشگاه یا جنبش نرمافزاری که رهبر معظم انقلاب مطرح کردهاند و یا بحث مهندسی اجتماعی که در ادبیات مختلف مطرح شده است، در حقیقت قطعات و ابعاد و زوایای الگوی کلان یا همان الگوی معروف به الگو یا نقشه راه پیشرفت و عدالت هستند؛ پس نگاه، نگاه مهندسی تمدنی است. تحقق این الگو، زمینه مهندسی و طراحی مسیر رسیدن به حوزه تمدنی اسلامی و احیای تمدن اسلامی را فراهم خواهد کرد. این الگو مسیر حرکت را نشان میدهد. اگر یک فرآیند سه¬گانه یا حتی چهارگانه برای کل الگونگاری و نقشه-نگاری در نظر گرفته شود، جایگاه این الگو مشخصتر خواهد شد. مخاطبان و عوامل بحث تصمیم¬پژوهی، حوزه و دانشگاه و نظام کارشناسی کشور است. مخاطبان و عوامل بحث تصمیمسازی، حوزه مهندسی و طراحی و برنامهریزی و سیاستگذاری است. مخاطب بحث تصمیمگیری هم حوزه مدیریت، سرپرستی و سازماندهی است. موضوع دیگری که بحث را کامل¬تر می¬کند، بحث تصمیمسنجی ( بحث همین جلسه) است که مبتنی بر نظام شاخصهها است. فرآیند تبیین هر موضوع کلانی مانند پیشرفت و عدالت و یا هر موضوع خردی مانند نقشه راه هر سازمانی همچون حوزه علمیه قم یا کل حوزههای علمیه، نیازمند این چهار مرحله است. این بحث متأسفانه در کشور و در بین حوزویان و نوجوانان شیعه شناخته شده نیست؛ در حالی که بحث سازمان مدیریت از حدود هفتاد یا هشتاد سال پیش در کشور مطرح شده بود. کسانی که این ادبیات را براساس مبانی وبر و پوپر و ... در کشور پیگیری میکردند با این مفاهیم به خوبی آشنا هستند؛ لذا خروجی آن¬ها مدلهای برنامههای توسعه [غربی] است که آثار منفی آن در نظام اسلامی آشکار شده است. آنچه کمتر مورد توجه قرار می¬گیرد، بحث تصمیمپژوهی است که البته بر عهده حوزه و دانشگاه میباشد. در این جلسه به بحث شاخص¬پژوهی در قالب مدل تحلیلی و مدل منطقی اشاره خواهد شد.
بحث شاخصنگاری و کاربست این شاخصها تحت عنوان پایش و پیمایش و ارزیابی و نظارت مطرح می¬شود. این سه مرحله را میتوان در بحث شاخصها هم مدنظر داشت. طراحی نظام شاخصهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نیازمند طی این مسیر است. الگوی پیشرفت و عدالت هم باید این چهار مسیر را طی کنند. بحث اصلی که مبانی ارزشی را ارائه می¬دهد، بحث تصمیمپژوهی است که البته مغفول¬عنه قرار میگیرد؛ چرا که اغلب از میانه کار یعنی از برنامهها و راهبردها و سیاستها شروع میکنند. در حوزه اجرا هم که وضعیت کشور بسیار بی¬ سامان است.
سند تحول آموزش و پرورش از بهترین کارهای انجام شده در ۳۴ سال گذشته است که آن هم به تأکید رهبر معظم انقلاب انجام گرفت؛ ایشان فرمودند: فلسفه تعلیم و تربیت را در حدی که میتوانید، طراحی کنید و براساس آن سند تحول بنویسید. در همان زمان سند جنبش نرمافزاری و سند جامع علمی کشور هم طراحی شد. نقشه جامع علمی این مسیر را طی نکرد. به همین دلیل از لحاظ تصمیم¬پژوهی تفاوت بسیار زیادی با سند تحول آموزش و پرورش دارد. در تدوین سند تحول آموزش و پرورش طی دو یا سه سال آقای اعرافی، خانم علمالهدی و عده¬ای دیگر، مبانی تعلیم و تربیت دینی را در هشت مبنا استخراج کردند که بر اساس آن، هشت ساختار تعریف شد. سپس نظر مختار خود را تهیه کردند و بر اساس آن، ساختار سند تحول را تعیین نمودند. تأکیداتی که رهبر معظم انقلاب درباره این سند داشتند نشان می¬دهد که نظر مثبت ایشان نسبت به سند تحول، چند برابر نقشه جامع علمی کشور است. این تأکیدات مفهوم دارد؛ ایشان خوب میدانند که در این دوران کجا را مورد اشاره و نقد قرار دهند. [پیگیری تولید] الگوی پیشرفت و عدالت ـ که باید چنین مسیر طولانی را طی کند ـ در حال حاضر به عهده بیت رهبری قرار گرفته است. کار اصلی ۲۸ اندیشکدهای که اتاق فکر این موضوع هستند، تصمیمپژوهی است و یکی از موضوعات و به تبع، یکی از اندیشکدههای آن¬ها هم مربوط به بحث شاخصها است. ان¬شاءالله این مسیر، به درستی طی شود تا بر خلاف بحث¬هایی مانند تحول علوم انسانی، وحدت حوزه و دانشگاه و یا انقلاب فرهنگی بتوانیم پس از سه دهه، نقشهها و سندهای ملی بهتری داشته باشیم.
بحث نظام فرهنگی قطب و هسته اصلی بحث پیشرفت و عدالت است؛ به ویژه در انقلاب و نظام دینی که اساس آن فرهنگ است. حالا باید دید فرهنگ چیست. حدود هفتصد تعریفی تا کنون از فرهنگ ارائه شده است که همه با هم متفاوت هستند. وجوه مشترک زیادی از این تعاریف متعدد می¬توان اخذ کرد اما یک نظام فرهنگی از این مجموعه به دست نخواهد آمد. حتی در نگرش سکولاریستی که خدا و فرهنگ را ذیل اقتصاد تعریف میکند، نیم نگاهی به فرهنگ شده است. کار اصلی آقای گزاويه دوپويي فرانسوی، شاخصنگاری فرهنگی است. ایشان با صراحت میگوید که فرهنگ بخشی از اقتصاد است و کل هر آنچه در الگوی توسعه بر اساس آن شاخصهای فرهنگی را طراحی کرده، با نگاه اقتصادی بوده است؛ لذا وقتی کسی مانند او به این موضوع می-پردازد، شاخصها و ارزیابی او هم از همان جنس خواهد بود؛ به عبارت دیگر، سرپرستی، سازماندهی و تمام شقوق چهارگانه، از تصمیمپژوهی تا تصمیمسنجی، همه و همه رنگ مادی و غیردینی پیدا میکند. جایگاه مهندسی نظام فرهنگی در تمدنی که جهتگیری اصلی خود را از دین و وحی میگیرد، وسیعتر و عمیقتر از آن چیزی است که نظام غربی به دنبال آن می¬باشد.
بند سوم مهم¬ترین بخش است. جایگاه نظام شاخصها، دارای سه کارکرد نمایش¬گری، پالایشگری و پیمایشگری است که تمام چارچوب را از مبنا تا بنا پوشش میدهد؛ بنابراین حذف شاخصها به معنی حذف اسکلت اصلی رصدگری، مهندسی و حتی مدیریت و نظارت و ارزش¬یابی است. این چهار مرحله، اساس و روح شاخصها هستند؛ شاخصهایی که در الگوی مفهومی و مؤلفههای عام تبلور پیدا میکنند. گاهی هم به صورت سنجههای عملیاتی خرد کمی و کیفی است؛ به نحوی که حتی میتوان یک استکان را با آن ارزیابی کرد و جایگاه آن را در نظام فرهنگی و اجتماعی و تمدنی احصا نمود.
بحث از جایگاه عدالت است. مدل مورد استفاده در مقاله، مدلهای سه¬تایی است. این مدلهای سه¬تایی در نهایت به نُه مفهوم رئیسی میرسد. این مدل در تدوین برنامه پنج ساله خراسان رضوی توسط استانداری مشهد استفاده شد و به نتیجه هم رسید. این مدلها در قسمت چگونگی، به صورت ماتریسی ضرب میشوند. بحث عدالت جزو شاخصهای رئیسی سه¬گانه اول است؛ ابتدا با نگاه گرایشی، بینشی و کنشی در فرهنگ ضرب می¬شوند؛ فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، سه ضلع حوزه فرهنگ هستند. [سه ضلع گرایش، بینش و کنش،] سه ضلع فرد و جامعه هستند؛ به عبارت دیگر گرایش و بینش و کنش سه بُعد انسان هستند؛ اعم از انسانِ فرد، انسانِ سازمان، انسانِ جامعه و یا کل جامعه به عنوان یک وحدت حقیقی و وحدت ترکیبی حقیقی. این سه در هم ضرب میشوند و عدالت جزو سه¬تایی اول قرار میگیرد و شش عنوان رئیسی دیگر را هدایت میکند. کل این مدلها براساس مدل ارزش ـ شاخص است؛ یعنی به دلیل جایگاه نظام فرهنگی، باید جهت دین بر شاخصها حاکم باشد و از نظام ارزشی اخذ شوند. نحوه احصای نظام ارزشی، مدل منطقی خاص خود را دارد که در ادامه به یکدیگر پیوند میخورند و مدل شاخصگذاری فرهنگی را شکل می¬دهند.
بحث بعدی مدل شاخصگذاری فرهنگی است که در نظام شاخصهای فرهنگی جا دارد. بدون این مدل، نظام شاخصها انجام نخواهد شد. این تعاریف کاملاً روشن است. از نظر اصطلاحی هم مشخص است. برخی بین الگوی نظری و مدل عملیاتی تفاوت قائل نیستند اما از نظر بنده این دو از هم جدا هستند. الگوی نظری و ابزار منطقی مبتنی بر تعاریف مفاهیم بنیادی یا ارزشی برای تعیین چارچوب نظری است و خروجی آن تعیین چارچوب نظری در وضعیت مطلوب است اما خود آرمانها را ترسیم نمیکند. چارچوب نظری آن را توسط الگوی نظری طراحی میکند. مدل عملیاتی، شیوهها و فنون تعیین و توزین خرده متغیرها را مشخص می¬کند. یعنی بحث¬های بزرگ مطرح در چارچوب نظری را با شیوهها، فنون و تکنیکهایی خرد و توزین و در نظام ماتریسی اولویت¬بندی می¬کند؛ برای مثال: بحث معنویت، عقلانیت و عدالت در همان سه مورد که عرض شد، شاخصه رئیسی هستند اما وزن برابر ندارند. این [تشخیص] توسط مدلهای عملیاتی انجام می¬شود؛ مانند مدل مفهومی یا مدل تحلیلی که این اجزا و عناصر را مشخص میکند و عمدتاً ناظر به وضعیت گذار هستند؛ یعنی مدلهای عملیاتی همواره در حال تکامل هستند. ضمن اینکه نسبت به یکدیگر کارکرد مکمل دارند؛ بنابراین به نظر میرسد این¬ها را باید از هم تفکیک کرد.
الگوی مورد بحث در این مقاله بر اساس دو مدل عملیاتی شکل خواهد گرفت. یکی از آن¬ها مدل منطقی مفهوم-نگاری یا الگوی مفهومی است که کار اصلی آن تبیین رؤس اصلی شاخص¬های کلان و اصلی می¬باشد. تبیین این رئوس بر اساس نظام ارزشی موجود در مدل الگوی نظری انجام می¬گیرد. با این مدل عملیاتی که منطق کار است، ابتدا تبیین کلی مؤلفه صورت می¬گیرد و چارچوب کلی شاخص¬ها مشخص می¬شود، سپس بر اساس آن، مفادی در این قالب و شکل قرار می¬گیرد که همان مدل تحلیلی مورد نظر است. مدل اول مدل شکست مفهومی بود و مدل دوم، مدل تحلیلی است؛ برای مثال: بحث عدالت از چند قطعه ترکیب شده است. در بحث عدالت یک¬بار بحث منطقی عدالت طرح می¬شود و فقط مؤلفههای کلان آن بررسی می-گردد؛ یک¬بار هم در آیات و روایات یا در ادبیات گفتمان انقلاب اسلامی و فرمایشات حضرت امام(ره)، رهبر معظم انقلاب، شهید مطهری و ... تأمل می¬شود و مفاد بحث عدالت تحلیل می¬گردد.
بحث عدالت دو مبنا دارد که از کلام حضرت علی(ع) گرفته شده است؛ یک مبنا إعطاء كلّ ذی حقّ حقّه است و یکی هم بحث تساوی است. کدام¬یک را باید مبنا قرار داد؟ ترکیبی از این دو، یا یکی از آن¬ها؟ هر یک هم فواید و محدودیتهای خاص خود را دارند. ابتدا به صورت یک مفهوم گنگ و نامرتبط به نظر میآیند ولی با شکست مفهومی و تبدیل آن به خرده مفاهیم، علاوه بر اینکه خرده شاخصها مشخص می¬شوند، تبیین بحث هم ممکن می¬شود. البته جایگاه تصمیمپژوهی و شاخصپژوهی باید جدی گرفته شود. قشر دانشگاهی که با ادبیات قرآن آشنا نیستند، بلافاصله در این گونه موارد به نظریات امثال پوپر تکیه می¬کنند؛ به عنوان یکی از شاخصهای اعتماد اجتماعی، چند سطر از کتاب را گلچین می¬کنند و شکست مفهومی اعتماد اجتماعی را با مفاهیمی مانند صداقت، وفاداری و ... نشان می¬دهند. اعتماد را نیز به پیوند بین دو چیز یا به یک شیء و یا به یک شخص با مشخصات و خصوصیات مشخص تعریف می¬کنند.
اما اعتماد به ما هو اعتماد چیست؟ با استفاده از آیات و روایات، نگاهی متفاوت از نگاه مادی متفکرین غربی به دست می¬آید. اصلاً دو مفاد و محتوای کاملاً متفاوت خواهید داشت. کدام¬یک را باید مبنا قرار داد؟ برای تولید الگوی فرهنگی مبتنی بر دین، هر دو مدل تحلیلی و مدل منطقی باید براساس مبانی کتاب و سنت باشد. [ فقدان این توجه] مشکل اساسی کشور است که رفع آن هم بر عهده حوزویان است. به ویژه در مدل تحلیلی، که همان اجتهاد سنتی است. متأسفانه اجتهاد فقهی در مسائل فردی به راحتی صورت میگیرد اما در حوزه اجتماعی یا به عبارتی در فقه حکومتی و حوزه اعتقادات و اخلاقیات چنین [سطحی از] استنباط وجود ندارد. در تولید شاخصها هیچ حرکتی وجود ندارد و به اجبار از محصول بیگانه استفاده می¬شود که نتیجه آن هم رسیدن به شاخصهای التقاطی است. ابعاد فرهنگی سه¬تایی است. البته براساس مدل پارسونزی چهار حوزه از نظامات جامعه و تمدن در نظر گرفته می¬شود؛ لذا در این مقاله هم چهار حوزه آمده است؛ یعنی حوزه فرهنگ، سیاست، اجتماع و اقتصاد.
در این مقاله سه حوزه فرض¬ شده است. حوزه اجتماع، مقسم است نه قسم و قسیم. [ احتساب حوزه اجتماع به عنوان حوزه چهارم ] یک اشتباه راهبردی ـ تئوریک در بین کارشناسان کشور است.
خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج
لایههای فرهنگی شامل لایههای باطنی و لایههای ظاهری است که هر یک برنامه خاص خود را دارند. عدالت با توجه به شاخصهای حوزه باطنی ـ که عدالت بیش¬ترین حضور را در همین قسمت دارد ـ یک بار با گرایش و آگاهی نسبت به مفهوم عدالت، تحلیل میشود؛ این مربوط به حوزه باطن فرهنگ است که باطن عدالت میشود؛ یک بار هم تجسم و تجسد عدالت در حوزه عینیت دیده می¬شود؛ مانند بحث یارانهها.
هر دو لایه و هر سه قسمت از حوزه گرایشی، بینشی، کنشی و نمادها را هم باید ملاحظه کرد. شاخصها هم بخشی از اضلاع مدل شاخصگذاری فرهنگی هستند. سطوح هم باید دیده شود. بنده قائل به سه حوزه هستم. برخی حوزه ملی را جدا از حوزه عمومی و نسبت به سطوح فرهنگی، قسیم چهارم در نظر میگیرند. اما سؤال این است که عمومی با ملی چه تفاوتی دارد؟ هیچ تعریفی که بتواند این دو را از هم جدا کند، وجود ندارد. نقشه جامع علمی کشور و سند تحول آموزش پرورش در قسمت سه قرار میگیرند. سند دوم وجود ندارد و کسی هم دنبال آن نیست. شورای عالی انقلاب فرهنگی هم بخشی به عنوان فرهنگ حرفهای و نهادی ندارد.
یکی از مشکلات نقشه جامع علمی کشور، فصل نهم آن است که این نکته در آن دیده نشده است. [ برنامه¬ریزان کشور] فرهنگ عمومی، فرهنگ تودهای و فرهنگ عام را فرهنگ تلقی می¬کنند. بر خلاف این تصور، سطوحی از فرهنگ وجود دارد که هر یک شاخصهای ویژه خود را دارند؛ هر سطحی از فرهنگ، مخاطبان، عوامل، ذی¬نفعان و ذی¬نقشان متفاوتی دارد. این تداخل و آن نقاط مشترک و نقاط افتراق در عام و خاص من وجه، بین نظام فرهنگی و آن سه نظام مبتنی بر مدل پارسونزی وجود دارد. می¬توان تبیین کرد، چه جایی فقط به عهده نظام فرهنگی است و کجا باید مشترک باشد؛ برای مثال: شاخصگذاری عدالت فرهنگی به این معنا نیست که به عدالت سیاسی، عدالت اجتماعی و عدالت اقتصادی توجه نمی¬شود. این حوزه¬ها در هم متداخل هستند. در بحث یارانه¬ها با نگاه فرهنگی می¬توان مشکلات فرهنگی طرح را بررسی و مشخص کرد. البته این کار باید در پیوست فرهنگی طرح انجام شود. پیوست فرهنگی، ابزاری برای رصد، نظارت و ارزش¬یابی حوزه فرهنگ طرحها، لوایح، قوانین و پروژهها است. طی ۳۰ ماه حدود ۵۲۵ شاخص برای پیوست به دست آمد. ابزار پیوست باید این قسمت را تبیین کند.
سه بخش مهم دیگر بحث به ترتیب شامل: کارکردها، نمایش¬گری موجود تا مطلوب و پالایشگری مأموریت تا برنامه است؛ حوزه نقشه یا الگوی پیشرفت و عدالت در نظریه، الگوی دیگر و پیمایشگر این دو پدیده است. آنچه در اذهان متخصصین هست، بحث سوم است. در پیمایشگری نوعاً نظارت و ارزش¬یابی و پایش و پیمایش انجام میگیرد. وجود الگوی مفهومی یا همان مدل مفهومی در دو مورد اول موجب استغنا از نظام شاخصها می¬شود؛ یعنی دو کارکرد اول، به حوزه مدل مفهومی مربوط می¬شود.
مدل مفهومی سه قسمت دارد که در یکدیگر ضرب میشوند؛ نظام پرسشها و نظام موضوعات. نظام شاخصها و این سه کارکرد را حتماً باید لحاظ کرد. وضعیت موجود تا مطلوب باید توسط عناوین رئیسی و شاخصهای اول که نُه عنوان رئیسی بود نشان داده شود. یکی از اضلاع نقشه فرهنگی کشور که تا یک ماه دیگر به تصویب کل شورای عالی انقلاب فرهنگی میرسد، عدالت است. در نقشه فرهنگی کشور هم بحث راهبردها و برنامهها در موضوع عدالت، مطرح است. این نقشه باید پالایش شود. آقای دکتری اسحاقی گزارش دادند که وزارت ارشاد [ پروژه] شاخصهای فرهنگی را طی چند سال در دانشگاه امام صادق به نتیجه رساندند و قصد دارند این شاخص¬ها را در حوزه فرهنگ کل کشور پیمایش محیطی کنند. البته عرض شد که منظور وزارت ارشاد از فرهنگ، حتی در حوزه تخصصی، همان فرهنگ عمومی است و در حوزه تخصصی قائل به فرهنگ نیستند؛ در حالی که اصل فرهنگ، فرهنگ تخصصی است که به نخبگان سیاسی و حاکمان جهت می¬دهد؛ حاکمان هم به عامه مردم جهت می¬دهند و عامه مردم هم پشت سر آن¬ها حرکت میکنند؛ حوزویان و دانشگاهیان هم جای خود دارند. اگر این قسمت اصلاح شود، فرهنگ عمومی هم اصلاح خواهد شد. اما متأسفانه هر دو مورد غفلت قرار می-گیرند و اول به فرهنگ عمومی توجه می¬شود؛ لذا نقشه فرهنگی عمومی در ذهن متخصصان کشور به مراتب مهم¬تر از نقشه جامع علمی کشور یا سند تحول آموزش و پرورش است؛ در حالی که این¬ها پایه [فرهنگ] هستند و در صورتی که اصلاح شوند، خانوادهها و اقوام و فرهنگ عمومی هم اصلاح خواهند شد. یکی دیگر از کارکردهای شاخصها برای اصلاح نقشه این است که کل نقشه، از مأموریت تا برنامه، به آن عرضه شود تا نقشه پالایش گردد و نهایتاً پیمایشگری محیطی، از ایده تا پدیده، انجام گیرد؛ از جایی که یک ایده به ذهن می¬رسد تا آنجا که به یک نظریه علمی و سپس به یک پدیده تبدیل می¬شود. پیمایش و امتیاز¬دهی به این¬ها، از کیف شروع و به کم ختم میشود. این امر با شاخصها انجام می¬گیرد. بنابراین بحث شاخصها بسیار مهم است. اگر نقشه پیشرفت و عدالت بدون نظام شاخصها هم طراحی شود و از گردنه نمایش¬گری موجود تا مطلوب عبور کند، فقط پنجاه درصد کار انجام شده است. نیم دیگر کار، پیمایشگری است؛ در هر حال این نقشه باید در حوزه عملی پیمایش و امتیازدهی شود تا میزان تحقق اهداف و سیاستها مشخص شود. از این طریق می¬توان موانع تحقق اهداف را بررسی کرد. در این مرحله وارد مدل شاخصگذاری فرهنگی می¬شویم و بحث نمایش، پالایش و پیمایش را در عناوینی که تعریف شده بود ضرب می¬کنیم. ارکان و ابعاد، ردهها، سطوح و لایهها را ضرب میکنیم تا یک ماتریس بسیار انتزاعی و بسیط به دست بیاید. پالایش ارکان و نمایش ارکان را در هم ضرب میکنیم و عناوین اصلی را در شروع کار، اولویت می¬دهیم. سپس بر اساس آن در سطوح لایه¬ها به صورت جزئی این¬ها را خرد و برای آنها مابه¬ازا قرار میدهیم؛ برای مثال: گرایش، بینش و کنش که سه ضلع اصلی هستند، در واقع سه ضلع و سه بُعد انسان هستند؛ یعنی فرهنگ حاکم بر یک فرد یا سازمان و یا جامعه یا دارای بُعد گرایشی و به عبارتی حوزه انگیزشی ـ ایمانی است یا دارای بُعد بینشی و به عبارتی حوزه عقلانی و سنجشی و داوری است و یا دارای بُعد کنشی است. این ابعاد در حوزه عینیت قابل تفکیک از یکدیگر نیستند؛ مگر در مقام انتزاع .
پس بحث گرایش، بینش و کنش به این شکل میآید سپس در آن چهار مورد ضرب میشود. سپس چهار بُعد دیگر ( بحث فرهنگ فرهنگی یا حوزه معرفت، بحث فرهنگ سیاسی یا حوزه قدرت، بحث فرهنگ اجتماعی یا حوزه ارتباطات و بحث فرهنگ اقتصادی یا حوزه ثروت ) در هم ضرب میشوند و گرایش فرهنگی، گرایش سیاسی، گرایش اجتماعی و گرایش اقتصادی را نشان می¬دهند. در ادامه بر اساس آن، عناوین گذاشته می¬شود. از این به بعد نوبت به شاخصها می¬رسد؛ شاخصهای رئیسی که در این مدل دوازده مورد است و در مدل دیگر نُه مورد است. این شاخصهای رئیسی از ضربهای ماتریسی شروع شده و نهایتاً به اینجا ختم میشوند.
گرایش فرهنگ فرهنگی یا همان گرایش معرفتی، در اینجا همان توحید محوری است. علت جایگاه آن در شکست مفهومی و در رابطه با مدل منطقی بحث میشود. گرایش سیاسی یا گرایش قدرت به ولایتمداری تعریف می¬گردد. در حقیقت حوزه ولایتمداری، حوزه گرایش از نوع قدرت است. بحث عدالت، بحث سوم است که گرایش اجتماعی است. البته این بحث بر اساس نظریه پارسونزی است که عدالت را می¬توان در بحث کنش وارد کرد و در آخر قرار داد؛ اما در این مدل مابه¬ازای گرایش اجتماعی آن، عدالتگرایی است.
عدالت یک عقبه به نام توحیدمحوری و ولایتمداری دارد. این ماتریس، انتزاعی، از هم گسسته و به شکل درختی نیست. این شکل¬ها را نمیتوان به هم ارتباط داد. خصوصیت اصلی شکل ماتریسی این است که میتوان با آن نسبتسنجی و توزین متغیر کرد؛ میتوان به آن وزن داد؛ برای مثال: وزن توحیدمداری نسبت به وزن کار و تلاش که در انتها آمده، در مدل ۹ تایی، ۶۴ به ۱ است؛ یعنی در این مدل بحث توحید محوری ۶۴ برابر مهم¬تر از بحث کار و تلاش است؛ لذا هنگام رصد و امتیازدهی، با تمام اهمیتی که انضباط دارد، به توحید¬محوری و عدالتگرایی بیش¬تر از بحث انضباط اجتماعی نمره داده می¬شود. یگی از آخرین فرمایشات امام علی(ع) هنگام شهادت، سفارش به نظم و انضباط بوده است. با تمام اهمیت نظم، حضرت به ازای ده فرمایش درباره توحید و عدالت، یک فرموده درباره انضباط دارند. در حالی که ما هنگام تحلیل غرب، از نظم آن شگفت زده می¬شویم. با تمام اهمیتی که نظم دارد، باید دید در مدل فرهنگی و شاخصهای فرهنگی چه جایگاهی باید داشته باشد تا بتوان بین غرب و جامعه اسلامی، بهتر یا بدتر بودن را مشخص کرد. شاخص یک عینک است.
اگر این عینک عوض شود، وضعیت به شکل دیگری دیده می¬شود. عینکهای بد برخی مسئولین را به نقطه¬ای رسانده که هدفشان رسیدن به ژاپن اسلامی است. در حالی که آنجا پر از نکبت و بدبختی است و بوی تعفن مادیات از شاخصها و نظام تمدنی آن به مشام میرسد.بنابراین بحث عدالت دارای عقبه طولی توحیدمحوری و ولایتمداری است و یک دنباله هم به نام اعتدالگرایی دارد؛ یعنی اعتدال باید مبتنی بر عدالت باشد و عدالت، مبتنی بر ولایت و توحید. به همین دلیل عدالت سوسیالیستی و کاپتالیستی و یا هر نوع عدالتی که بوی ولایت و توحید ندهد، قابل پذیرش نیست. از طرف دیگر بحث توحیدمحوری در حوزه بینشی، عقلانیت دینی است و در بحث کنشی، امر به معروف و نهی از منکر. البته امکان بهتر شدن جایگاه¬ها و عنوان¬ها قابل بحث است.
عدالتگرایی، در بحث فرهنگ سیاسی یا فرهنگ اجتماعی، زمینهای برای عقبه بصیرت اجتماعی در بحث بینشی و انضباط اجتماعی است؛ به عبارت دیگر عدالتی که منجر به انضباط اجتماعی شود، عدالت مقبول است. انضباطی که بر عدالت اتکا داشته باشد، عدالت را نفی میکند؛ چنین انضباطی ارزش قدرتمندان و اغنیا را افزایش می¬دهد و ارزش فقرا و مستمندان را پایین میآورد. این فرآیند مبتنی بر عدالت نیست؛ لذا چنین انضباطی در نظام تمدنی و اجتماعی اسلام امتیاز ندارد. به این ترتیب یک ماتریس ارزشمدارانه براساس نگاه معرفتی اسلام طراحی میشود که مبتنی بر آن می¬توان امتیاز داد و رصد و پیمایش کرد.
فارغ از وجود نقشه، می¬توان با مدل تحلیلی از کتاب و سنت، و رئوسی که از آن¬ها احصا می¬شود، فرهنگ را تبیین کرد. طراحان نقشه گفتند: ما این مسیر را رفتهایم و نقشه را طراحی کرده¬ایم؛ لذا تصور می¬کنند نقشه مطابق با کتاب و سنت و مبانی ارزشی است. نقشه در قم و در یک شورای تخصصی حوزوی تهیه شد. تمام مبانی ارزشی در اینجا یک ماتریس بیست¬تایی است. بحث عدالت به همین شکلی که عرض شد در آن تبیین گردید. بر اساس آن پرسیدند: جایگاه ارزشها کجاست؟ مأموریت و راهبردها که اینجا نوشته شده و ذیل اهداف کلان بایدهم شاخص نوشته شود. به این ترتیب دو مدل تهیه شده است؛ یک مدل که فارغ از نقشه و اهداف کلان است و یک مدل که ذیل این تهیه می¬شود و [براساس آن] شاخص نوشته می¬شود. هر دو فوایدی دارند و محدودیتهایی.
مدلی که ذیل اهداف کلان نقشه تهیه شده است، سیزده هدف کلی دارد. تا کنون حدود ۱۵۰۰ شاخص طراحی شده است که اگر به سرانجام برسند تا ۵۰۰۰ یا ۶۰۰۰ شاخص دیگر هم باید به آن¬ها اضافه شود؛ یک یا دو هدف آن هم فقط ویژه عدالت است. شاخصهای آن¬ها در اینجا طراحی شد. به هر حال مدلها با هم متفاوت شده است اما مفاد آنها خیلی با هم متفاوت نیست.
آقای نیکمنش: این بحث مربوط به متدولوژی دینی یا حداقل بومی است که نباید آن را به دین نسبت داد. برای تحقق مراحل تکاملی در جامعه، مجموع جامعه علمی، نظام مفهومی، جامعه عینی و نظام اجتماعی باید از سه مرحله عبور کند و بهینهسازی و ترمیمگری و بومیسازی و در نهایت اسلامیسازی شود. آنچه [ در این مقاله ] انجام میگیرد، فراتر از ترمیم است؛ هر چند نمی¬توان ادعا کرد که محصول کار واقعاً اسلامی است. زمانی میتوان در بحث¬های ارزشی طبق مرّ دین صحبت کرد که در حوزه مفاهیم، اجتهاد دینی صورت گرفته باشد؛ حداقل در حوزه علوم انسانی اسلامی که پایه کل نظام علوم و دانشی است؛ و کل منظومه علوم، پایه کل نظام اجتماعی است. مانند حرکت و صیرورتی که رهبر معظم انقلاب در بُعد فرهنگی و در بُعد غیرفرهنگی فرموده¬اند و فتنه ۸۸ را هم به علوم انسانی مربوط دانستند. ایشان فرمودند: اگر آن مفاهیم استخراج شده بود و دانشجویان و طلاب ما به نظام مفاهیم دیگری [ غیر از مفاهیم موجود بیگانه ] مجهز می¬شدند، وضعیت جامعه به اردوکشی خیابانی نمی¬کشید. ایشان بالاخره این دو [ علوم انسانی غربی و فتنه ] را به هم وصل میکردند که البته بسیاری این مطلب را متوجه نشدند.
تولید یک مدل اسلامی در بحث شاخصنگاری یا طراحی الگوی پیشرفت و عدالت، منوط به این است که پیش از آن، مفاهیم مربوطه اجتهاد شده باشند؛ این اجتهاد به معنی اجتهاد سنتی و جواهری ارتقا یافته است. رهبر معظم انقلاب در سال ۷۴ فرمودند: اجتهاد و فقاهت باید بالنده باشد؛ تحول یافته باشد.فقاهت کنونی بی شک ظرفیت استنباط احکام اجتماعی و مفاهیم اجتماعی را ندارد. این بحث، شاخصهای خود را دارد که در بحث فقه حکومتی و مبانی آن باید دنبال شود.
اشکالات مطرح شده تا اندازهای به حق بود و تا اندازهای هم به حق نبود. لبه تیز انتقادات مربوط به بحث مدل پارسونزی و مدل غربی بود. هدف اصلی مقاله رهایی از این مدل¬هاست؛ در غیر این صورت ظاهر اسلامی و لباس دین پوشاندن به نظام مفاهیم موجود، حتی در حد بومیسازی هم تا کنون انجام نشده است. بلکه [ آنچه انجام شده] بهینهسازی روبنایی و ظاهری در حد محصول است نه آنچه در بومی¬سازی ساختاری و اسلامسازی مبنایی و ارزشی باید صورت گیرد. این¬ها سطوح مختلف بستر تکامل هستند. در این مقاله سعی شده تا جای ممکن با نگاه بومی¬سازی به مسئله پرداخته شود.
در بحث مدل پارسونزی به یک پارادوکس بد دچار شده¬ایم. در مقالاتی که برای تشکیلاتی مانند شورای تخصصی حوزوی، شورای عالی انقلاب فرهنگی تهیه می¬شود ناگزیر از این مدل و چارچوب هستیم. بنده در تنظیم این مقاله به عنوان کارشناس مرکز مربوطه، ناگزیر از این چارچوب بودم. اما در ارائه مدلهای نقطهای که برای نمونه در مشهد ارائه شد، به عنوان یک شخص حقیقی بحث خود را مطرح کردم. اینجا مدل دوازده¬تایی است و در مدل شورای تخصصی پنج در چهار ضرب شده و بیست¬تایی است. توجیه دوستان هم استناد به بیانات رهبر معظم انقلاب و چهار روایت بود
در این گونه مباحث بالاخره یا باید بومیسازی کرد، یا باید بر مبنای مدل دیگران عمل کرد. در عین حال یک حالت سهل و ممتنع و حالت پارادوکس بین نظر بومی و آوردههایی بیگانه وجود دارد. متأسفانه در حال حاضر همین مدل پارسونزی با آنکه ساختارگرا و کارکردگرا و ... است، به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده است. به همین دلیل در تمامی طرح¬ها و در کل نقشه مهندسی فرهنگی اگر کلمه اجتماعی استفاده نشود با مخالف مواجه می¬شود؛ حتی اگر حوزه اجتماعی بر حوزه سیاسی مقدم نباشد، اشکال میگیرند. بنابراین در حال حاضر نه تنها شورای عالی انقلاب فرهنگی بلکه عرف کل نظام کارشناسی کشور این است. حتی دانشگاه امام صادق (ع) این مدل را پذیرفته است. اما آیا به هیچ وجه نباید از نظرات غربی استفاده کرد؟ طبق فرمایش رهبر معظم انقلاب تقلید صد در صدی مذموم است. ایشان میفرمودند که حتی یک زمانی زانوی تلمذ در مقابل این¬ها میزدیم ولی توجه داشتیم که نباید برای همیشه متلمذ باقی بمانیم. باید بالاخره استاد شد. در حالی که در گذشته به تن ساکنین تازه مسلمان اندلس عبا و عمامه می¬پوشاندند در حالی که بعضی از آن¬ها مسلمان هم نبودند.
نکته مهم این است که حق استفاده از مطالب دیگران محفوظ است. حتی تکنیک ماتریس ـ به قول غربی¬ها ماتریکس ـ یک تکنیک غربی است. اما این مدل¬ها در نظام ارزشی استخدام می¬شوند. آیا غیر از این است که در بحث محتوایی مدل پارسونزی ـ که مدل پذیرفته شده کنونی است ـ بحث گرایش در نظام ارزشی، ابتدا قرار میگیرد؟ اما بحث¬های کنشگرایی، ساختارگرایی و کارکردگرایی ضریب یک به هفت دارد و به بحث اراده و گرایش معنویت و روح، ضریب چهار به هفت داده می¬شود. برای تفاهم در این بحث باید حداقل شش ماه منطق آن را بررسی کرد؛ مانند بحث منطق صوری که طی یک یا دو سال مطالعه به آن احاطه پیدا کردید. در پس این بحث یک منطق عام و یک متدولوژی عام وجود دارد؛ لذا قالب یک مقاله ظرفیت پرداختن به این [بحث¬های مبنایی] را ندارد.
استفاده از نظرات دیگران به معنی عبور از خط قرمز نیست؛ البته منوط به اینکه بتوان در مدل خود از آن دفاع کرد لذا بنده در این بخش، از مقاله دفاع میکنم. به همین دلیل در این مقاله ـ حتی برخلاف نظر حوزه که بینش را ابتدا میگذارد ـ گرایش، نسبت چهار به هفت و بینش نسبت دو به هفت دارد؛ بنابراین نسبت یک به هفت مدل پارسونزی و دیگران، به نسبت چهار به هفت تبدیل شده است و برعکس. در این مقاله بحث توحیدمحوری مطرح شد و اشکال کردند که چرا از عدالت تعریفی ارائه نشده است. دلیل اول اینکه، بحث استطرادی بود و دلیل دوم اینکه تعریف پنهان از عدالت ارائه شد؛ وقتی اشاره می¬شود که عدالت مبتنی بر توحیدمحوری و عقلانیت دینی است، در حقیقت یک تعریف ارائه شده است. حتی وزن آن مشخص میشود. این عدالت فقط عدالت اجتماعی نیست بلکه در این [ مفاهیم ] ضرب شده و در آن جایگاه قرار میگیرد؛ وگرنه واضح است که عدالت اعم از عدالت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است. [ عدالت ] در مدل پارسونزی، عدالت اجتماعی است و برآیند منطقی آن، عدالت اجتماعی را ارائه می¬دهد.
بنابراین در این مقاله از مدل پارسونزی و دیگران به نفع نظام ارزشی استفاده شد. نمی¬توان گفت تمام این مدل¬ها کاملاً بد هستند و باید همه را کنار گذاشت. این فرآیند تکاملی و تدریجی الحصول است و به ناچار باید بخشی از التقاط را پذیرفت. این واقعیت علم است. تکامل فرهنگ هم به همین معنی است و باید پذیرفته شود. البته باید نقاط قوت و ضعف خود و دشمن را شناخت و مهندسی معکوس مفهومی انجام داد. به هر حال غرب قریب به چهارصد سال در این زمینه¬ها فعالیت کرده تا توانسته مهندسی علمی و اجتماعی و عینی خود را بنیانگذاری کند و دنیا را در اختیار بگیرد. امروز منشأ ثروت و قدرت و معرفت در اختیار آن¬ها است. تا جایی پیش رفتند که طلبه حوزوی و آیتالله این کشور به مدرک دکترای غربی خود بیش¬تر افتخار می¬کند تا به آیت¬الله بودن. کل نظام ارزشی را تغییر داده¬اند. به رهبر معظم انقلاب پیشنهاد دادند که یک عنوان دکترای افتخاری به ایشان بدهند اما ایشان فرمودند که همین عنوان طلبگی برای من بس است. این فرمایش ایشان حاوی پیام مهمی است که متأسفانه خیلی¬ها آن را درک نکردند. خلاصه اینکه این نظام باید عوض شود. باید از مدل¬های آن¬ها به تدریج استفاده کرد و آن¬ها را در مبانی بومی و اسلامی منحل نمود؛ انحلال مفهومی و انحلال ارزشی. این حرکت با ضریب خطا هم پیش می¬رود. کسی در این وادی معصوم نیست. بنده نسبت به ۲۵ ماه پیش تا کنون از بعضی مفاهیم برگشتهام.
بنابراین مدل ترمیمی، از این مدل فراتر و از مدل اسلامی فروتر و به عبارتی میانه این دو است. ممکن است گفته شود که این مدل بومیسازی شده یا چیزی شبیه به این؛ هیچ استبعادی در استفاده از دیگران، منوط به اینکه بتوان مدل آن¬ها را منحل کرد، وجود ندارد. در غیر این صورت تکرار نظر دیگران هنر نیست.. این ادبیات باید به تدریج جایگاه خود را پیدا کند. در گذشته اگر کسی از فقاهت بالنده سخن می¬گفت، تکفیر میشد. رهبر معظم انقلاب طی سال¬های ۱۳۷۴، ۱۳۸۶، ۱۳۸۹ این مطالب را در بیانات خود تکرار می¬کردند اما بعضی از آقایان و مراجع حتی به ایشان پیام دادند که در این موضوع که منطقه قرمز حوزه است، ورود پیدا نکنند. بحث از یک جنگ ارزشی و مفهومی است. متأسفانه فضای غالب این گونه است و به حوزه هم سرایت پیدا کرده است تا آنجا که امروز حوزه علمیه، آیتالله سکولار هم دارد!
بحث شاخص بخش اساسی مقاله بود که اگر به خوبی منتقل نشده باشد، مقاله ناقص است. قصد بنده توضیح شاخص از نظر اصطلاحی، لغوی و جایگاه بود. تصور این بود که بحث مهندسی، مهندسی تمدن و ... حل شده است. بحث فرهنگ، عدالت، پیشرفت و عدالت، الگوی عام و مادر حاکم بر تمام ریز الگوهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. چرایی پنج قطعه اول هنوز منتقل نشده است. در یک جلسه فقط می¬توان بحث چرایی را مطرح کرد؛ نظام شاخصها یک مفهوم است. با وجود اهمیت بحث شاخصها، حتی نیروهای متدین و خوش¬فکر به ویژه در حوزه به آن توجه ندارند؛ در حالی که پرداختن به موضوع تصمیمپژوهی یا شاخصپژوهی به عهده حوزه و دانشگاه است؛ موضوعی که [ محل رجوع به ] آیات و روایات است که البته در این جلسه ورود مستقیم به آن را مناسب ندیدید. اگر در بحث شاخصپژوهی و سیاست¬پژوهی و ... اجتهاد بالنده صورت گیرد، می¬توان شاخص-ها را از متن آیات و روایات استخراج کرد. در صورت ایجاد ظرفیت در حوزه¬های علمیه این کار امکان¬پذیر است. در این مقاله برای رسیدن به شاخص¬ها، کار و تلاش را «لیس للانسان الا ما سعی» تعریف کردیم.
موضوع تصمیمپژوهی و شاخصپژوهی به عهده حوزه است و مادامی که انجام نگیرد تمام شاخصها متزلزل هستند. آنچه به این شاخصها جهت و رنگ و تعریف میدهد، نظام نظریه پایه و در مرحله بعد، تعاریف پایه¬ای است که مبتنی بر این نظریه می¬باشد؛ و پس از آن، شاخصههای پایه که مفاهیم میانه هستند. بر اساس این¬ها راهبرد پایه به دست میآید. بخشی از این¬ مطالب هم حاوی نظرات نلسون، تایلور و ... است اما وقتی که در این چارچوب قرار میگیرند [ منحل می¬شوند]. غرب به اندازه ما به بحث مفاهیم پایه توجه نمیکند. لذا نظرات ما در این قسمت با نظرات پارسونز و دیگران زاویه پیدا میکند. این قسمت اصلی کار است که بر عهده حوزه می¬باشد. مرحله بعد، مهندسی نقشه از مأموریت تا برنامه است.
این مجموعه دارای عناوینی از قبیل: مأموریت، چشمانداز، اهداف، سیاستها، راهبردها، اقدامات و برنامهها است. تمام بحثها و برنامههایی که در این قسمت میآید، مبتنی بر این نظریه پایه میباشد. شاخص هم در وسط قرار میگیرد. شاخصهای کلان، نزدیک¬ترین شاخصها به آرمان¬شهر هستند و زمان و مکان هم ندارند. این نکته مهمی است. شاخص کلان نمایش¬گر هر چیزی است که در قسمت پایین، صبغه عملیاتی پیدا میکند؛ برای مثال: یکی از شاخصهای خرد، حذف کاغذ از نظام بروکراتیک کشور است که در بحث فرهنگ هم میآید. بحث حذف کاغذ و دیجیتال شدن نظام بروکراتیک از بیست سال پیش تا کنون در ایران مطرح بوده است. آیا این شاخص پیش از این هم بوده است؟ کاغذ قدمت دو هزار ساله دارد و قبل از آن هم روی پوست حیوانات مینوشتند. شاخص کاغذ از آن زمان مطرح شده است؟ این یک سنجه در موضوعات شاخصهای کلان و خرد، و ناظر به حوزه لازمان و لامکان و آرمان¬شهری است؛ سنجهها هم ناظر به میدان هستند؛ یعنی از آرمان تا میدان، این کشیدگی در شاخص¬ها وجود دارد که باید با همان مدل تحلیلی که عرض شد، به نظام ارزشی و سپس به حوزه عینیت وصل شود. در این مرحله باید استقرا شود و بر اساس آن، سنجه نوشته شود؛ اگر نوشته نشود به این معنی است که بخشی از عینیت دیده نشده است. ریشه و جهت را هم، ارزشها [ ارائه ] میدهند. نظام ارزش و شاخص مدل تحلیلی به شکل مفاهیم پایه، مفاهیم میانه، مفاهیم سازه در می¬آیند. اهداف هم مبتنی بر شاخصهها و شاخصهها هم مبتنی بر ارزشها است. این مجموعه کامل الگوی پیشرفت و عدالت و یا هر الگوی دیگری اعم از فرهنگ و اقتصاد و ... است. این مقاله برای ارائه در همایش الگوی پیشرفت و عدالت تهیه شده بود و به اجبار طی دو مرحله ویرایش بسیار خلاصه شده است. با این حال از نظر مفهومی و تعریفی در بعضی موارد دارای اشکال است.
برخی اشکالات هم مربوط به قالب و موضوع همایش بود، لذا در این مقاله ورود به بحث عدالت در حد اضطرار بوده است. فرض بر این بود که برخی پیشفرضها به دوستان منتقل شده و یا به صورت پنهان در مقاله قابل ملاحظه است. دلیل عدم ارائه تعاریف روشن در مقاله، اختلافات شدید در حوزه کارشناسی نسبت به تعاریف پایه است. اعلام موضع مقاله در تعاریف، یک بحث کارشناسی جداگانه می¬طلبد.
/خ
نوشتن دیدگاه