کد خبر: 39403
منتشر شده در دوشنبه, 23 بهمن 1396 10:35
نشست بزهدیدهشناسی کودکآزاری از سری نشستهای حقوقی سمینار کودکآزاری در محلات فقیرنشین توسط جمعیت دانشجویی امام علی (ع) و با همکاری انجمن علمی جرمشناسی دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد. به گزارش خبرنگار مهر، در آغاز نشست زهرا رحیمی، مدیر عامل جمعیت امام علی در خصوص مختصات کودکآزاری در حاشیه گفت:...
نشست بزهدیدهشناسی کودکآزاری از سری نشستهای حقوقی سمینار کودکآزاری در محلات فقیرنشین توسط جمعیت دانشجویی امام علی (ع) و با همکاری انجمن علمی جرمشناسی دانشگاه تربیت مدرس برگزار شد.
به گزارش خبرنگار مهر، در آغاز نشست زهرا رحیمی، مدیر عامل جمعیت امام علی در خصوص مختصات کودکآزاری در حاشیه گفت: تا به حال صدای بزه دیدههایی که در مناطق حاشیه نشین زندگی میکنند شنیده نشده و وضعیتشان مقداری از افراد دیگر جامعه متفاوت است. اگر یک توصیف کلی از حاشیه نشینی و افرادی که در آن هستند داشته باشیم، بهتر می توانیم با وضعیت آنها همزادپنداری بکنیم. فرض کنید یک منطقهای مانند روستا دچار معضلی همچون خشکسالی می شود و افراد مجبور به مهاجرت میشوند. این افراد نه وضعیت مالیشان و نه توان کاری و دانستههایشان با شرایطی که در شهر بزرگ وجود دارد وفق داده نمیشود و نمیتوانند وارد بافت شهر بشوند و مجبور به حاشیه نشینی می شوند. از سوی دیگر افرادی داریم که می خواهند در شهر مواد مخدر تبلیغ و توزیع کنند. تعدادی مجرم هستند. این افراد اگر بخواهند امنیت داشته باشند نیاز دارند در مکانی پنهان شوند. مثلا در همین حاشیهها. معمولا محلات حاشیه تلفیقی از افرادی است که یا از لحاظ مالی ضعیفند یا افرادی که میخواهند دور از چشمها پنهان باشند. این افراد در کنار هم زندگی مسالمت آمیزی دارند. چرا که آن فردی که بلد نیست در اقتصاد شهر خود را پایدار نگه دارد و مثلا درکارخانه کار کند. این فرد پازل گمشده چرخه اقتصادی را در قاچاق کالا و مواد مخدر و انواع و اقسام بزه پیدا میکند.
وی در رابطه با فرهنگ محلات حاشیه گفت: در حاشیه شهر نحوه تعامل با کودکان و زنان معمولا مشکلات بیشتری نسبت به متوسط جامعه دارد. شاید در مناطق عادی وقتی پدری به کودکش سیلی میزند مصداق کودک آزاری محسوب بشود. ولی در این مناطق امدادگران وقتی پرونده را در دست میگیرند که خطرات جانی بسیار جدی جان آنها را تهدید میکند. این قدر این موارد زیاد است که باید گفت همهی پدران را زندان ببرند. زیرا همه ی آنها کودکانشان را ضرب و شتم میکنند. این یک مسالهی فرهنگی است که ما با آن روبرو هستیم. هنگامی که پدری فرزند خود را مجبور به کارکردن میکند به نوعی فرزند آزاری محسوب میشود. ولی هنگامی که در وضعیت زندگی آنها قرار میگیریم باید میزان و معیار خود را کمی تغییر دهیم. یعنی معیار کودک آزاری را باید کارهایی قرار دهیم که برای بچهها ضرر دارد و مجبور هستیم که انعطفاف به خرج دهیم تا نگوییم همهی بچهها به لحاظ ساختاری و فرهنگی با کودک آزاری مواجه اند. از طرفی دیگر خانوادههایی هستند که علیرغم بار سنگین زندگی و فقر شدید، این بار را به تنهایی به دوش میکشند و آن را به کودکان انتقال نمیدهند. البته در سکونتگاههای غیر رسمی هم شاهد والدین مسئول هستیم . والدینی که تمام بار فقر و نداری را خود به دوش می کشند و زحمت زیادی برای تحصیل و تغییر وضعیت کودکانشان می کنند. در میان خانواده های ایرانی و به ویژه افغانستانی که مثلا تحصیل فرزند اولویت اولشان است. اما این فرهنگ غالب در حاشیه نیست. نکته دیگر مسالهی مواد مخدر هست. همان طور که گفتیم مواد مخدر قسمتی از اقتصاد حاشیه نشینان را تشکیل میدهد. به طوری که برخی حاشیه نشینان وجود و حیاتشان به فروش مواد بسته است. این افراد به خانوادههایی که جدید الورود هستند و با منطقه و شرایط آن آشنا نیستند به عنوان یک بازار مصرف نگاه میکنند. و بعد از مدتی میتوانند با بازاریابی قوی که انجام میدهند و عدم وجود موانع، آنها را درگیر این موضوعات کنند. این موضوع باعث میشود که والدین کارهای ناخواسته ای با فرزندان خود انجام دهند که میتواند در قالب بریدن سر بچهها یا تجاوز به آنها قرار گیرد که معمولا در اثر مصرف شیشه است.
عاطفه صحرایی مددکار جمعیت امام علی گفت: از محله لب خط شوش تهران. از سال ۹۲ شروع به کار کردهایم و شروع فعالیت ما با یک مورد کودک آزاری بود. در مورد یک کودک ۴ ماهه که اوردوز او اطلاع رسانی و خبررسانی آن هم انجام شده بود. مادر شربت متادون به کودک میداد که کودک مدام خواب باشد. این کودک تا آستانه مرگ رفت. اما خوشبختانه موفق به احیای او شدیم. اما چند نوزاد دیگر را در اثر همین مشکل از دست دادهایم. محدوده شوش و لب خط المانهای حاشیهنشینی را دارد. از جمله نبود بهداشت. کوچههای باریک و مرتبط به هم که عموما تاریک هستند و حتی خود معتادین و کارتن خوابهای آن منطقه چراغهای برق را میشکنند که نیروی انتظامی وارد این منطقه نشود و نظارت بر آن کاهش یابد. لذا امنیت در آنجا بسیار پایین است. موردی که می خواستم اشاره کنم در رابطه با آزار جسمی است. در این محلهها خانوادههایی ساکن هستند که مهاجرت کردهاند و در واقع شرایط غربت را دارند. به همین دلیل خشونت فیزیکی و تنبیه جزو رفتار و تربیت آنهاست. به عنوان مثال یک دختر ۱۲ ساله و خواهر ۸ ساله داشتیم که پدر و مادر اعتیاد شدید به شیشه داشتند. مرتب کودکان آزار می دیدند. به علاوه هر روز از ۷ صبح تا ۱-۱۲ شب سر کار بودند. این کودکان هیچگونه امنیتی نداشتند. پدر چند بار آنها از پله هل داده بود. تا اینکه مشاهده کردیم که پدر صورت کودک را با سیگار سوزانده. از این مورد عکس گرفتیم و برای اورژانس اجتماعی ارسال کردیم و پروسه مداخله اقدامات لازم از اینجا شروع شد. متاسفانه در اینجا خلاءهای بسیاری وجود داشت. به عنوان مثال وقتی مدارک و عکسها را از کودک آزاری جسمی فرستادیم و گزارشی از کار سر چهارراه به آنها ارائه دادیم بازدید از طرف آنها انجام شد و از پدر که آزارگر بود سوال کردند و حتی اسم از جمعیت آوردند که به ما چنین وضعیتی گزارش شده است. با چنین شرایطی، تمام اعتمادی که برای آن چند ماه تلاش کرده بودیم تا جذب شود، از بین رفت. حتی این کار به مهاجرت آن خانواده منجر شد. مورد دیگر این است که هر بار با بهزیستی در مورد کودکان حاشیه تماس می گیریم، به دلیل اینکه از یک قومیت خاصی هستند، نام خانوادگی یکسانی دارند. وقتی اسم و مشخصات کودک و محله را به بهزیستی می دهیم، تنها جوابشان این است که از این خانوادهها زیاد است، وقت خود را تلف نکنید. ما جایی برای آنها نداریم.
در ادامه دکتر کردعلیوند، عضو هیات علمی دانشگاه دامغان گفت: به عنوان یک دانشگاهی خجالت میکشم که به گفته خانم رحیمی میبینیم، میشنویم، حرف می زنیم اما کاری از دستمان برنمیآید. خجالت من از این است که اگر شروع کنم به حرف زدن و به تعاریف بزه دیدگی و کودک آزاری و مفاهیم از این دست بپردازم شما را اذیت کردهام. چرا که شما این مفاهیم را از نزدیک خود دیده و شنیدهاید. بزه دیده شناسی: مفهوم بزه دیده به معنی شخصی است که یک آسیب یا خسارت به رسمیت شناخته شده توسط یک متن قانونی را متحمل شده است. مثلا کودک آزاری در یک متن قانونی به عنوان یک آسیب یا جرم یا خسارت به رسمیت شناخته شده است. به فردی آن را متحمل شده به او بزه دیده میگوییم. خیلی از بزه دیدگان دچار روماتسیم روانی هم میشوند. روماتسیم یعنی آزردگی و زخم خوردگی ناشی آن جرم است. در زمینه کودکان روماتسیم روانی وجود دارد. اما اگر دقت کرده باشید تعریف حقوقی ما از بزه دیده مقداری محدود است. اگر برای تعریف محدود به همین تکیه کنیم، باعث به رسمیت شناختن جایگاه بزه دیده به طور ایدهآل و قانونی که در جاهای دیگر است می شود و بزه دیده را در موقعیتی قرار میدهد که به حقوقی دسترسی پیدا کند. پس اگر قانون گفته این آسیب را به عنوان جرم به رسمیت میشناسم، و این فردی که متحمل جرم شده جایگاه بزه دیده دارد، لزوما باید آن حقوق را برایش تامین کند که همه شما بهتر از من میدانید، حق دسترسی به دادگستری، حق دسترسی و برخورداری از اطلاعات و کمک و همراهی، حق الزام دولت به انجام یک تحقیق و بررسی مشکل. این یکی از حقوقی است که اگر جایگاه بزه دیده را به رسمیت شناختید میتوانید دولت را ملزم کنید. حق دسترسی به دادرسی منصفانه. حق برخوداری از حمایت و برخورداری از مراقبتی که باید باشد. حق برخورداری از یک رسیدگی شایسته که حقی بنیادی است. یعنی یک نهاد صلاحیتدار و متخصص به این موارد رسیدگی کند. با این تعریف محدود ما به راحتی به جایگاه بزه دیده دسترسی پیدا نمیکنیم. باید هفت خوان دشوار رستم را پشت سر بگذاریم تا بگوییم شما بزه دیده هستید. که معمولا در آن مراحل اول یا پیگیری انجام نمیشود، یا قرار منع تعقیب صادر میشود. جایگاه بزه دیده به او داده نمیشود.
وی ادامه داد: برخی از نظریه پردازان میگویند بیاییم از آسیب دیده به جای بزه دیده صحبت کنیم.، ما میگوییم باشد، حرف شما خوب هست، نگوییم بزه دیده جرم، بگوییم آسیب دیده اجتماعی. ولی سوالی میکنیم از کسانی که این حرف را میزنند، نکند این انتقادهای جرم شناسی انتقادی و بقولی این چیز هایی که در ملحفهی تمیز پیچاندید و میخواهید با بسته بندی جدید همین ها را بما بگویید و در حد انتقاد باقی بماند. خب آسیب اجتماعی باشد ولی چه کار کنیم؟ حرف شما در حد یک انتقاد باقی نماند. حالا اگر گفتیم آسیب اجتماعی چه کار کنیم؟ ما گفتیم در مورد حقوق بزه دیده صحبت کنیم، حالا بگوییم که آسیب دیدگان اجتماعی، بزه دیده هستند و باید اینها را نجات بدهیم دیگر واویلاست. هم بخاطر اینکه کاری از دست ما بر نمی آید، ولی البته مثبت هم هست بخاطر اینکه رویکرد ما تغییر میکند. این رویکرد البته وجود داشته. مثلا اگر در قانون ساختار نظام جامع رفاه و تامین اجتماعی دقت کنید متوجه میشوید که همان بند اول یعنی در راستای اصل ۲۹ قانون اساسی، بند ۴، و ۲ اصل ۲۱ ، توسعهی عدالت اجتماعی، حمایت از افراد در برابر رویدادهای اجتماعی، همچنین خود این قانون بندهایی دارد دربارهی حمایت از کودکان، کاهش نابرابری و فقر، امداد و نجات، توان بخشی، اقدامات حمایتی و همین سازمان بهزیستی و اورژانس اجتماعی، که در این رویکرد با زمینه هایش طرف ما هست. در جاهای دیگر هم وجود دارد. ولی رویکردی هست که کار بسیار بزرگتر و همه جانبه میخواهد. رویکردی که کار متفاوت میخواهد. کار هم از جنس کاری هست که شما انجام میدهید. ولی با یک سیاست عمومی. رویکرد دوم در واقع آسیب شناسی اجتماعی، این رویکرد زمانی موفق هست که ما سیاست عمومی داشته باشیم، یعنی دولت بگوید من میخواهم در زمینهی قربانیان خاموشی که کودکان هستند در سکونتگاههای فقیرنشین، باید یک سیاست عمومی داشته باشیم. قانون دیگر کافی نیست.
در ادامه دکتر فرجیها استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی دانشکده حقوق دانشگاه تربیت مدرس گفت: آن چه که فلسفه چنین نشست هایی است و تداوم این نشست ها را خیلی حمایت میکند، این است که در سطح جامعه هنوز یک اجماع عمومی وجود ندارد مبنی بر اینکه کودک آزاری مسئلهی ماست. زمانی که طرح نمایندگان در مورد حمایت از کودکان و نوجوان در سال ۱۳۸۱ در مجلس شورای اسلامی مطرح شد تعدادی از نمایندگان مجلس ششم به علت فضای اصلاح طلبی و حقوق بشری اتفاقا در آن دوران مجلس تحت تاثیر همین لابی هایی که انجمن های مردم نهاد داشتند با مجلس، در واقع حاضر شدند که این تعهد را بپذیرند. موقعی که این طرح مطرح شد با مخالفت هایی مواجه شد و همچنین شورای نگهبان سه بار از این طرح ایراد گرفت و به مجلس برگرداند و اطلاع دارید یک مقدار سخت گیری هایی بود مبنی بر اینکه یک بخشی از تنبیه ها متعارف است و این ها نباید جرم انگاری بشود . همین الان در سطح مجلس مخالفت های زیادی با لایحه حمایت از حقوق کودک و نوجوان وجود دارد در ان زمان برخی از نمایندگان نظرشان بر این بود که الان مسئلهی ما کودک آزاری نیست و من فکر میکنم هنوز این تفکر وجود دارد. قانون تصویب شد در سال ۱۳۸۱ اما وقتی شما به دستگاه قضائی مراجعه میکنید میبینید که گویی این قانون تصویب نشده است شاید تعداد انگشت شماری از آرا را میتوانید پیدا کنید که با استناد به این قانون صادر شده است . من درجلسه ای که در استان کرمان با ۱۸۰ قاضی داشتم بعد از ۹ سال از تصویب این قانون از این گروه سوال کردم که چه کسی این قانون را خوانده است یکی، دو نفر گفتند شنیدیم همچنین قانونی وجود دارد. وقتی که فرایند قانونگذاری هم به هر دلیلی یه مقدار رانتی می شود و یک مقدار مسیر کوتاه تری را طی میکند همین طور میشود. تا گفتمان سازی نشود و تا افکار عمومی درگیر نشود و تا رسانه ها درگیر نشود فایدهای ندارد و مشکلی را حل نمیکند و این اتفاق نمیافتد. مشکل تاریخی و اساسیای که این پدیده با آن روبرو هست این است که در واقع به رسمیت شناختن کودک آزاری در مغایرت صریح با چهرهی مقدسی است که ما از نظام جمهوری اسلامی داریم و فکر می کنیم اگر این ها را بگوییم و به رسمیت بشناسیم، این قداست خدشه دار میشود. این چالش چالش کمی نیست و دوستانی که دراین زمینه کار میکنند باید بدانند و تمرین کنند که این نگرش را چطور به زانو درآورند و با تولید دادههای تجربی آنها را مجاب کنیم که ما مشکل داریم و این مسئله فقط مشکل غربیها نیست.
وی در ادامه گفت: این گزارش نشان می دهد که سکونتگاه های فقیرنشین کانون های جرمزا نیستند بلکه کانون های بزه دیدگی هستند. جا انداختن این گفتمان در نظام رسمی ما خیلی کار مهمی است چون نگاه نهادهای رسمی و دولتی به سکونتگاههای فقیرنشین این است که اینها مکان های آلوده و پرخرید و فروش موادمخدر هستند و اینکه بیشترین بزهکاران در این مناطق زندگی میکنند. این گزارش به ما نشان میدهد که نه، سکونتگاه های فقیرنشین منبع بزه دیدگی اند، و خب شما وقتی به یک منطقه ای به عنوان منطقه آلوده نگاه میکنید، یک نگاه پلیسی و امنیتی دارید. باید بریزید بگیرید ببندید جمع آوری کنید؛ وقتی نگاهتان نگاه بزهشناسی میشود دراین صورت بحثتان بحث حمایتی می شود و می گوییم که خیلی از همین بزه کاران، همان طور که سرکار خانم رحیمی هم اشاره کردند، بزه دیدگی را در دوران طفولیتشان تجربه کردهاند. من در کلاسهایم در دانشگاه پلیس برای قضات سعی میکنم این موضوع را مطرح کنم که چرا شما هیچوقت به حاشیه نشین ها (که گاهی سکونت گاههای غیر رسمی میگویند) توجه کافی نمیکنید! در بسیاری موارد، بزهدیدگان کودک آزاری نیاز به کمک دارند. ولی خودشان به این نیاز آگاهی ندارند و تردید دارند که اگر گزارش کنند وضعیتشان از چیزی که هست بهتر خواهد شد یا بدتر. مثلا در بعضی از این کیسها موردها می آمدند و دوباره می رفتند، دوباره پدر سراغ آنها میآمدند و باز بر میگشتند. ما اینجا با گروهی از افراد جامعه روبرو هستیم که کم سن و سالند، آموزش ندیدهاند، خیلیها بیسوادند، با خشونت بزرگ شدهاند. دختر ۱۲-۱۱ سالهای که تن فروشی کرده و عادت میکند به اینکه از طریق تن فروشی زندگیاش را اداره کند خیلی سخت هست که به این دختر ثابت بکنیم که این روش به نفع تو نیست و این کار را خیلی دشوارتر میکند، من اینجا با افراد طبقه تحصیلکرده، بزرگسالی که میتوانیم با آنها جلسه و نشست بگذاریم، گفتگو بکنیم، روبرو نیستیم. نکته دیگری که باز در آن گزارش خیلی به چشم میخورد در واقع طفره نهادهای رسمی از ثبت این وقایع و به رسمیت شناختن آن بود. در فرهنگ سازمانی پلیس و دستگاه های قضایی اساسا این مسایل و پرونده ها، پرونده های دردسر ساز هست، که پلیس و سیستم قضایی حالا حالاها باید به این ها بپردازد. پلیس به اشکال مختلف تلاش میکند که دیگر این را ثبت نکند، خانم رحیمی به درستی اشاره کردند، در اینجاها بخش عمده ای از کودکانی که بزه دیده کودک آزاری هستند به تعبیر ما OTHERS تلقی میشوند.
نوشتن دیدگاه