کد خبر: 631
منتشر شده در پنج شنبه, 02 مرداد 1393 12:55
پایگاه خبری تحلیلی هم اندیشی:نهمین نشست از سلسله نشستهای تخصصی پیشرفت و عدالت که با حضور کارشناسان و محققین موضوع عدالت، و "سخنرانی حجت الاسلام دکتر مصطفی جمالی" در موضوع "عدالت فرهنگی و جایگاه آن در پیشرفت اسلامی" توسط ستاد فرهنگی فجر انقلاب اسلامی برگزار شددر ادامه متن مقاله و اجمال گفتگوهای...
پایگاه خبری تحلیلی هم اندیشی:نهمین نشست از سلسله نشستهای تخصصی پیشرفت و عدالت که با حضور کارشناسان و محققین موضوع عدالت، و "سخنرانی حجت الاسلام دکتر مصطفی جمالی" در موضوع "عدالت فرهنگی و جایگاه آن در پیشرفت اسلامی" توسط ستاد فرهنگی فجر انقلاب اسلامی برگزار شددر ادامه متن مقاله و اجمال گفتگوهای صورت گرفته در این نشست برای استفاده کاربران عزیز و علاقه مندان آمده است:
«مــقـــــالـــه»
موضوع بحث، عدالت فرهنگی و الزامات تحقق آن است. از آنجا که منابع کامل و جامعی در موضوع عدالت موجود نیست، ارائه یک نظریه جامع درباره عدالت و به¬ ویژه عدالت فرهنگی دور از انتظار است. عدالت همواره به عنوان یکی از اصول اساسی انقلاب و نظام اسلامی مطرح بوده است؛ لذا بنا بر فرمایش رهبر معظم انقلاب که این دهه را دهه پیشرفت و عدالت نامگذاری کردند، موضوع پیشرفت حتماً باید با موضوع عدالت قرین باشد. در این مقاله، اصول حاکم بر تحلیل عدالت فرهنگی و همچنین مسئله عدالت، ابعاد و جایگاه تحلیل عدالت و عدالت اسلامی مطرح خواهد شد و با تعریفی که از فرهنگ و عدالت اسلامی ارائه میشود، چیستی عدالت فرهنگی تبیین میگردد. در ادامه نیز به الزامات تحقق عدالت فرهنگی در جامعه ایران (به عنوان مهندسی فرهنگ) اشاره کرده و شاخصهها و متغیرهای تحقق عدالت فرهنگی و ضرورت تدوین آن بررسی میشود.
اصول سه گانه در تحلیل و نظریه عدالت فرهنگی عبارتند از:۱. توحید، جریان احکام و ولایت حضرت حق در تمام حوزههای حیات انسان، اعم از حیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است؛ از این رو تحقق توحید، هدف اصلی نظام اسلامی بوده و هست. تشکیل حکومت اسلامی نیز بر این اصل اساسی استوار است؛ چرا که بستر تحقق عبودیت و بندگی میباشد؛۲. تحقق عینی شعار توحید در جامعه، منوط به پذیرش اجتماعی و تبدیل آن به مدنیت است؛۳. تکامل و عدالت دو اصل حاکم بر تحقق عدالت هستند و از آنجا که پیشرفت بدون عدالت و عدالت بدون پیشرفت معنا ندارد، یکی از اصول اساسی پیشرفت نیز اصل عدالت است؛ لذا عدالت در ذیل تکامل معنا پیدا میکند و بدون توجه به تکامل، عدالت بی معناست.تحلیل عدالت فرهنگی شامل چهار فصل است که عبارتند از:۱. چیستی عدالت فرهنگی؛۲. الزامات تحقق عدالت فرهنگی در جامعه؛۳. لزوم دستیابی به نظام متغیرها؛۴. شاخصههای فرهنگ در جهت عدالت فرهنگی.
عدالت و فرهنگ دو مقوله جدا از هم هستند. در تعریف عدالت گفتهاند: « وضع کلّ شیءٍ موضعه»؛ این یک تعریف جامع و کامل است؛ اگر چه باید از اجمال خارج شود و به تفصیل برسد. تعریف نباید در اجمال مکفی باشد. در تفصیل معنای عدالت باید به سه مسئله توجه داشت؛
اول ـ جامعه در سه حوزه « سیاست، اقصاد و فرهنگ »، یک کل به هم پیوسته است و این سه اصل نیز به هم وابستهاند. جامعه الگو که به عنوان بهترین جامعه، میتواند الگوی جوامع دیگر باشد، باید به سه اصل مهم توجه کند. جامعه با یک کل قابل تغییر در ارتباط است. در جامعه به هم پیوستهای که به این اصل توجه دارد و همواره در حال پیشرفت مادی و الهی است، عدالت مبتنی بر پیشرفت تعریف میشود؛ لذا مفهوم عدالت اسلامی ذیل پیشرفت تعریف خواهد شد؛ چرا که عدالت وابسته به حرکت و کیفیت آن است.
دوم ـ خلقت خداوند متعال، پایگاه حق است. خداوند در هر انسانی یک ظرفیت خاص برای قرب به خود قرار داده است؛ براساس همین مشیت الهی است که عدالت، چه در حیات اجتماعی و چه در حیات فردی، به تناسبات تحقق قرب و عبودیت تعریف میشود؛ به عبارت دیگر، به دنبال وجود چنین ظرفیتی برای قرب به خدا ـ منظور از قرب و عبودیت این است که ولایت حضرت حق در تمام امور زندگی بشر جاری باشد ـ انسان هم باید نسبت به ولایت حضرت حق تولی داشته باشد. این همان مفهوم عدالت است.
سوم ـ عدالت اسلامی تبیین مکانیزمی است که حقوق همه مخلوقات را در نیل به توحید استیفا میکند. این مکانیزم همان شریعت است و این شریعت که عدالت محور بوده و تمام حقوق و مناسک زندگی بشر را به صورت احکام شامل میشود، همان فقه است؛ البته منظوراز فقه، فقه کنونی که فقط شامل دوری از عقاب و تنجیز است، نیست؛ بلکه منظور، فقه حکومتی و اجتماعی است که میتوان عدالت را در آن یافت و واجد مکانیزم حقوق مخلوقات است.بنابراین گستره و جریان عدالت اسلامی ضمن اینکه امکانپذیر است، همه حوزهها و شئون حیات اجتماعی را نیز فرا می¬گیرد؛ چرا که هر جایی که عدل و ظلم جریان دارد، عدالت هم هست.
فرهنگ
در تعریف فرهنگ علاوه بر ماهیت آن، باید به موضوعیت هم توجه داشت. فرهنگ دارای معنای وسیعی است و تا کنون تعاریف گوناگونی از آن ارائه شده است. با دسته¬بندی کلی از تعاریف مختلف فرهنگ میتوان گفت که فرهنگ، امور پذیرفته¬شده و هنجاریافته اجتماع است؛ موضوعات فرهنگ، خاص نیست؛ کارکرد آن هم، کارکرد فرهنگ اجتماعی و مبدأ ایجاد تفاهم است. هویت یک جامعه وابسته به فرهنگ است. فرهنگ موجب انسجام و حفظ ارتقاء اجتماعی میشود.با توجه به آنچه در معنای عدالت و فرهنگ بیان شد، میتوان عدالت فرهنگی را ایجاد توازن در حوزه فرهنگ و بنیان توسعه اجتماعی دانست. در بحث عدالت فرهنگی سه مسئله باید مورد توجه قرار گیرد؛۱. تأثیر فرهنگ در تمام حوزههای اجتماعی؛۲. متغیرهای تأثیرگذار در فرهنگ ؛ ۳. ملاحظه تمام این متغیرها در یک نظام جامع به صورت متوازن. باید به این نکته توجه داشت که عدالت فرهنگی جز با مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی محقق نمیشود.
مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگیباورها و رفتارهای یک جامعه از عرصه فرهنگ آن جامعه شناخته میشود. فرهنگ ایدهآل جامعه اسلامی، فرهنگی است که از کتاب و سنت نشأت گرفته باشد که از آن به فرهنگ هدف تعبیر میشود. از آنجا که فرهنگ، اعم از فرهنگ عمومی و تخصصی، دارای متغیرهایی است؛ ابتدا باید فرهنگ هدف را شناخت. فرهنگ هدف در یک جامعه مسلمان، فرهنگ دین محور است.
مهندسی فرهنگی فرهنگ باید مهندسی شده باشد که این امر در گام قبل انجام میگیرد. در مهندسی فرهنگی باید از محیط پیشین، تأثیرگذاری و تأثیرپذیری داشت.در موضوع عدالت فرهنگی، بحث از نظام متغیرها و شاخصهای کمی به میان میآید. متغیرها قابل اندازهگیری کمی نیستند و فقط جنبه وصفی دارند اما شاخصها علاوه بر اینکه جنبه وصفی و عینی دارند، باید اندازهگیری کمی هم بشوند. نسبت همه متغیرها و شاخصها به دین باید مشخص شود که این امر بر عهده فقه است. به نظر میرسد فقه باید بتواند نسبت همه آنها را به دین تمام کند؛ لذا در موضوع عدالت اسلامی نیز به عنوان اساس حرکت، باید یک تحقیق فقیهانه و جدی صورت گیرد.
«پاســــــخ به ســـــوالات»
بنده ضعفهای مقاله را میپذیرم. مقاله باید به صورت تطبیقیتر و با ملاحظه نگاه صاحبنظران موضوع تنظیم میشد. مسئله این مقاله فیالجمله تبیین مفهوم عدالت و فرهنگ و بررسی نسبت این دو به هم و کیفیت جریان عدالت فرهنگی به عینیت جامعه بود. هدف این مقاله بیان شاخصها و متغیرها نیست و فقط به تفاوت شاخصها و متغیرها اشاره میکند. درست است که دیدگاههای مقاله مبتنی بر نظریات فرهنگستان بود، ولی به هر حال حاوی چند نکته است. مفهوم فرهنگ، نه مبتنی بر مقاله، بلکه مبتنی بر هنجاریافتهها معنا شد.
موضوعات فرهنگ هم در باورها، نظام تمایلات و نظام رفتارها معنا شد. آثار فرهنگ هم بیان گردید. البته این تعریف را به بحث مهندسی فرهنگ در همایش مشترک ارجاع میدهم. در این همایش حدود هفتصد تعریف از فرهنگ آنالیز شد تا یک آنالیز جامع در مفهوم فرهنگ به دست آمد. بعضی از تعاریف ناظر به ماهیت و بعضی از آنها ناظر به موضوعات است. این تطبیقات در آن همایش ملاحظه شده است.
تعریفی که دوستان نقل کردند ـ نه تعریفی که در مقاله آمده است ـ تعریف ساختارگرا است. بازگرداندن پایگاه عدالت به توحید، در نظریات فرهنگستان، در بین تعاریفی که دیگران از عدالت ارائه دادهاند، یک تعریف جدید است. این تعریف، جایگاه حق را به ظرفیت قرب و تکامل معنا میکند و عدالت را به تناسبات جریان ولایت حق؛ گذشته از اینکه غربیها این تعریف را برمیتابند یا برنمیتابند، این یک تعریف جدید از عدالت است. به قول آقای معینی در فقهالحدیث هم باید پژوهش جدیتر و فقهی انجام شود. در موضوع عدالت باید روایت معصومین(ع) به شکل جامع دیده شود.
منشأ تعریف پایگاه عدالت مربوط به فرهنگستان، عدالت را ذیل پیشرفت و تکامل و در پرتو تکامل توسعه تعریف می-کند؛ لذا فرهنگستان، برخلاف مقالاتی که توسعه را مبتنی بر عدالت معنا میکنند، عدالت را مبتنی بر توسعه معنا میکند. این نکات در این مقاله جای بحث بیشتری دارد و باید محور نقد قرار بگیرد. هدف این مقاله بیشاز هر چیز، تبیین این موضوع بود که نظریهای مانند عدالت فرهنگی چگونه در صحنه عینیت به مهندسی فرهنگ تبدیل میشود و فرهنگ در معنای عام با دو نگاه بخشی و بُعدی به آن، چگونه به یکدیگر پیوند میخورند. از طرفی مقاله در صدد است که جریان فرهنگ در همه حوزهها را اثبات کند. فرهنگ به معنای هنجارهای پذیرفته شدهایاست که در همه جا حضور دارد؛ لذا باید از اخلاق تفکیک شود.
اخلاق در حوزه تمایلات است و در جامعه تبدیل به فرهنگ میشود؛ اخلاق به عنوان فرهنگ اجتماعی، و رفتار هم با اعتقادات معنا پیدا میکند؛ لکن فرهنگ در همه این حوزهها حضور دارد. تعریف این مقاله از فرهنگ، در صدد معرفی فرهنگ به عنوان بُعدی از ابعاد اجتماعی است. غرض بنده بیان این نگاه بُعدی و چگونگی جمع بین نگاه بخشی و [نگاه بُعدی] به عنوان محور فرهنگ و نحوه کشیدگی همه حوزههای فرهنگی تحت عنوان مهندسی فرهنگی بود. اینها نکات اثباتی هستند.
متأسفانه در این موارد نقدی از طرف دوستان مطرح نشد. البته بعضی از نکات هم در مقاله نیامده است و شاید ضعف این جلسه همین بود. تطبیقات نظام خیلی مهم است ولی اصل نظریه اختراعی بیش نیست. مسئله عدالت فرهنگی و نحوه تبدیل آن به متغیر و شاخص، دقت بیشتری میطلبد. بر خلاف غرب که دیدگاههای فراوانی در موضوعات مختلف دارد، حوزه علمیه در بحث عدالت ارزشی و مکتبی، خلأ جدی دارد. البته نظریات غربی هم از قبیل نظریات جان لاک دارای اشکالات متعددی است. به هر حال کمتر کسی در این موضوعات با نگاه مکتبی و فقهی بحث اثباتی ارائه کرده است.
/خ
نوشتن دیدگاه